part 19

90 23 19
                                    

پرستار با تردید کمی به اون مرد نزدیکتر شد و نگاهی بهش انداخت و لب زد
+تا به حال شما رو اینجا ندیده بودم تازه واردید؟ اما به علت کهولت سنتون بهتون نمیخوره تازه وارد باشید

پرستار توجهش به ویلچری که روبه رو وویونگ قرار داشت جلب شد
و سعی کرد با قدم های محتاطانش متوجه فردی که روی ویلچر قرار داشت بشه
مرد به دلیل استرس شدیدی که توی اون لحظه داشت تمام صورت و گردنش خیس از عرق شده بود

لحظه ای بعد پرستار با شنیدن صدایی از فاصله نسبتا دور سرش رو سمت صدا برگردوند
فردی که هر لحظه به اون زن نزدیکتر میشد لب زد
_پرستار وو بیمار توی وضعیت اضطراریه باید بریم
جو‌ ووری با دیدن همکارش توی اون وضعیت شوکه شد و با به یاد آوردن اون مرد مرموز دوباره سمتش برگشت

اما هیچ کسی اونجا نبود و انگاری یکم دیر کرده اون رفته بود
مرد دوباره پرسید
- پرستار جو حالتون خوبه؟
+مثل اینکه اون رفته...
- ببخشید؟
جو ووری سعی کرد دوباره به حال خودش برگرده و با زدن لبخندی کمرنگ گفت
+مشکلی نیست..گفته بودید مشکلی برای بیمار پیش اومده؟ بهتره که برگردیم

وویونگ با قرار گرفتن توی اون لحظه اضطراب‌ زیادی توی وجودش شکل گرفته بود و سردرگم فقط به سمت جلو حرکت می‌کرد

جین به آرومی در حال به دست آوردن دوباره هوشیاریش بود و وویونگ با متوجه شدن این قضیه به سمت موتورخانه بیمارستان راه افتاد

و ویلچر رو گوشه ای از موتورخانه گذاشت
موقع برگشتن متوجه صدایی سوزناک و خفیف شد
یکی از لوله های گاز کمی لای درزش باز شده بود و گاز به آرومی در حال پوشاندن تمام فضای موتورخانه بود

وویونگ نیشخندی زد و گفت
-مثل اینکه توی بیمارستان به این مجهزی وقت نکردن نگاهی به این لوله ها بندازن

نگاهی به جین که بیهوش روی ویلچر به خواب رفته بود انداخت و به سمتش دستی تکون داد و ادامه داد:
- خوب بخوابی پرنس کوچولو

جین

لعنتی...من کجام؟
وقتی کمی هوشیاریم دوباره به دست آوردم سردرد بد و شدیدی رو داشتم انگاری که یکی با توپ پینگ پونگ مدام در حال ضربه زدن به داخل سرم بود

از شدت دردی توی ناحیه سرم داشتم چشمام رو محکم روی هم فشردم و چند دقیقه بعد زمانی که حس کردم که دوباره به خودم اومدم سعی کردم چشمام رو باز نگه دارم تا متوجه بشم که دقیقا کجام

با حس کردن بوی گاز به سرفه افتادم و سعی کردم پاهای به خواب رفته و سستم رو تکون بدم تا بتونم از اون مکان خارج بشم

دم نسبتا عمیقی کشیدم و دوباره برای بلند شدن تلاش کردم و لنگ لنگ کنان از در بیرون رفتم
تقریبا چند قدمی دور شده بودم که به خاطر ضعف بدنیم دوباره روی پاهام افتادم

doctor kim Where stories live. Discover now