تصمیم گرفتم برای اطمینان بیشتر جیمین رو به خونه خودم ببرم
کلید رو از زیر گلدون کنار در برداشتم و در رو باز کردمجین با متوجه شدن حضورم سمت در اومد
+اوه جونگکوک اومدی کجا...
با فهمیدن حضور جیمین توی خونه با چشمای متعجبش بهم خیره شدجیمین لحظه ای بعد به جین نزدیکتر شد و خجالت زده لب زد
- میتونم.... یک مدت کوتاهی رو اینجا بمونم؟
+اومم آره چرا که نه اما اتفاقی افتاده؟
جونگکوک نفس عمیقی از کلافگی کشید و لب زد
_داستانش یکم طولانیه بعدا توضیحش میدم
+باشه_جیمین راستش..اگه بخوای امشب رو میتونی توی اتاق من بمونی
جین با شنیدن حرف حرف جونگکوک نیشخندی زد و با تمسخر ابروش رو بالا انداخت
+اتاق تو؟نکنه میخوای اون رو از اومدن به اینجا پشیمون کنی؟جونگکوک از خجالت سرخ شد و به لکنت افتاد
- چی..چی؟اتاق من مگه...چه مشکلی داره؟فقط یکم بهم ریختس....
+یکم؟
-سوکجینا!جین از حرف ها و حرکات جونگکوک خنده اش گرفت
+جیمین میتونی امشب رو توی اتاق من بمونی من در عوضش امشب رو خونه تهیونگ میمونم...لحظه ای بعد صدای کوییده شدن در مانع ادامه حرف جین شد
+کی میتونه باشه این وقت شب؟
- شاید تهیونگ باشه
+ تهیونگ این مدلی با شتاب در نمیزنه
جین با کنجکاوی سمت در رفت و موقع باز کردن در با مردی میانسال که کت و شلواری مشکی رنگ و شیک به تن داشت مواجه شد
+اومم ببخشید شما؟جیمین با کنجکاوی با گام های آرومش کنار جین رفت
و با دیدن شخصی که پشت در بود شوکه و با ترس به مردی که روبه روش بود خیره شد
- پد..پدر؟
جین متعجب روش رو به سمت جیمین برگردوند
+پدرت؟مرد با تک سرفه ای گلوش رو صاف کرد و لب زد
- سلام وقتتون بخیر شما باید جئون سوکجین باشید درسته؟
+اومم بله- خیلی وقتتون رو نمیگیرم، راستش اومده بودم پسرم رو از اینجا ببرم
جیمین چند قدمی به پدرش نزدیکتر شد و با چشم های سرد و بی روحش به پدرش نگاه کرد
+اینجا چیکار میکنی؟چطوری من رو پیدا کردی؟ هنوزم نمیخوای دست از سرم برداری؟
- میتونیم یک جای خلوت تر حرف بزنیم؟
+من هیچ حرفی با تو ندارم هر حرفی داری رو همین جا بزنووبین لبخند فیکی زد و ادامه داد
- این بچه بازی هارو تموم کن
جیمین با زدن نیشخندی ادامه داد
+تو به این میگی بچه بازی؟من اسباب بازیت نیستم که فقط هر وقت که نیازم داری ازم استفاده کنی
-تمومش کن+باشه تمومش میکنم فقط بدون که من با اون دختر به خاطر اون شرکتت ازدواج نمیکنم و فکر کنم بهتر باشه که چند تا قرار داد کاری رو فسخ کنی
لحظه ای بعد تهیونگ با پیژامه سرمه ای رنگش به خاطر سر و صدای زیاد از خونه اش اومد بیرون و با خواب آلودگی پرسید
+اینجا چه خبر شده؟
جین سمت تهیونگ رفت و با زدن لبخندی سعی کرد اوضاع رو عادی نشون بده
-هیچ چی نیست فقط یک گفت و گوی عادیه
YOU ARE READING
doctor kim
Romanceکیم تهیونگ پسری که مبتلا به اوتیسمه ،میتونه از پس فراز و نشیب های زندگی متفاوتش بر بیاد ؟ کاپل:تهجین کاپل فرعی:جیکوک ژانر:آکادمیک،رومنس،انگست