توییتهای جونگکوک:
توییت سوکجین:
جونگکوک وقتی از زبون هوسوک خبرو شنید ، غمگین تر شد.
قلبش بیشتر شکسته شده بود و تک و تنها توی حیاط روی پله ها نشسته بود.
هوا سرد بود ولی قلب هزار تیکه شدهی جونگکوک چیزی حسنمیکرد.
اصرارهای بقیه برای داخل رفتنش بی اثر بود.
فقط نشسته بود روی پلهها و زل زده بود به جنگل تاریک اطرافش .
موقع اومدن به این سفر چقدر خوشحال بود ..
پوزخندی زد و رد اشک، صورت یخ زدهاشو گرم کرد._ جونگکوکا..
_ هیونگ.
_ آروم باش عزیزم. هنوز هیچی معلوم نیست..
شاید تهیونگ اصلا قبولش نکرد._ تهش چی هیونگ؟ بالاخره که از دستم میره..
جیمین خواست حرفی بزنه که گوشی کوک ، زنگ خورد:
_ م..مامانمه.._ جواب بده..
جونگکوک سری تکون داد و آیکون سبزو کشید:
_ الو مامان..
_ سلام کوکو!
_ اوه ههسان .. تویی عزیزم؟
_ دلم برات تنگ شده کوکو ! کجا رفتی؟
_ من جای خوبیام ههسان ، نگرانم نباشید.
_ دیگه نمیای پیشم؟
_ میام و از دور میبینمت .. باشه؟
خواهرش با بغض باشهای گفت.
کمی سکوت شد و جونگکوک ادامه داد:
_ ههسان؟ مامان.. مامان حالش خوبه؟
_ آره کوکو .. مامان خوبه..
_ از رفتنم ناراحت نشد؟
_ نه .. ولی من کلی غصه خوردم.
الان یواشکی بهت زنگ زدم .. مامانی خوابه..قلب جونگکوک یکبار دیگه شکست..
مادرش از نبودن پسرش ناراحت نشده بود..
_ دیگه بدون اجازهاش اینکارو نکن هه سان.. باشه؟_ باشه کوکو .. خیلی دوستت دارم..
_ منم دوستت دارم شکوفهی گیلاس..مواظب خودتو مامان باش .. باشه؟
_ تو هم مواظب خودت باش..تماس که قطع شد ، سمت جیمین چرخید، با بغض و خنده و گفت:
_ میبینی هیونگ؟ منو حتی خانوادم نخواستن ، چرا باید تهیونگ دوسم داشته باشه آخه؟جیمین بغلش کرد:
_ عوضش منو یونگی دوستت داریم خرگوش کوچولو!_ و همینطور من و تهمین و یونجون!
با شنیدن صدای سوکجین به سمتش چرخیدن:
_ سوکجین هیونگ!سوکجین دستشو توی جیب شلوارش برد:
_ بیا اینجا ببینم کوچولو.جیمین اشکاشو پاک کرد و اجازه داد جونگکوک به آغوش سوکجین بره.
••
شام رو در حالی خوردن که میخندیدن و قرار شد بعدش بازی کنن.
تهیونگ اما حواسش بود که جونگکوک چیزی نمیخوره و نمیخنده.
برای همین وقتی جونگکوک رو تنها توی آشپزخونه پیدا کرد ، ازش پرسید:
+ خرگوش؟ چیشده ؟ تو که خیلی خوب بودی؟
چیزی ناراحتت کرده؟_ با خواهرم صحبت کردم.. دلم براشون تنگ شده..
+ آیگو! بیا بغلم ببینم ..
قبل از اینکه به پسر کوچیکتر اجازه بده که مخالفت کنه بغلش کرد.
بغض جونگکوک یکبار دیگه توی آغوش تهیونگش شکست ..
تهیونگ با صبر و حوصله نوازشش کرد و اجازه داد آروم بشه..
این پسر جایگاه خاصی برای اون و تهمین داشت..+ قراره بازی کنیم جونگکوک! مطمئنم بهت خوش میگذره !
اگر تا الان خوب نبوده .. از اینجا به بعدش قشنگ میشه .. قول میدم.. فقط دیگه گریه نکن، باشه بان بان؟جونگکوک سرشو روی سینه تهیونگ ، درست روی قلبش گذاشت:
_ باشه .
+ حالا زود باش بخند و دندونای خرگوشیتو نشونم بده ببینم..میتونی برای من بخندی مگه نه؟جونگکوک لبخند زد :
_ برای تو میمیرم هیونگ! لبخند که چیزی نیست.ردیف دندونای خرگوشیشو نشون تهیونگش داد و تهیونگ نمیفهمید که چرا جریان خونش تندتر شده ..
نمیفهمید چرا اون یه جملهی جونگکوک انقد روش تاثیر داشته و سرعت تپیدن قلبشو بیشتر کرده ..!•••
روئیدی در قلب من بسان گل کوچکی
که کنار دیوار میروید
همینقدر ناخواسته، عاشقت شدم ...
" جئون جونگکوک _ 13 فوریه 2024 "
YOU ARE READING
" 𝐌𝐢 𝐂𝐨𝐫𝐚𝐳ó𝐧 "
Romanceوقتی کیم تهیونگ دنبال یه پرستار برای پسرش میگرده و سرنوشت تصمیم میگیره جونگکوکی بدشانسو سرراهش بذاره ..! کاپل اصلی : ویکوک کاپل فرعی : نامجین ، یونمین ژانر: کمدی ، عاشقانه ، غمگین ، امپرگ ! in #bts in #vkook in #taekook in #bangtan in #namjin in...