" سوال و جواب "

2.1K 201 105
                                    

به صورت دایره کنار هم نشستن.
هوسوک به تعدادشون شات روی زمین گذاشت و گفت:
× توی این تنگ شیشه ای قراره پر از کاغذ بشه .
کاغذهایی که ما با سوال پرشون کردیم و مچاله میکنیم و میندازیم این تو.
بطری رو میچرخونیم .
سر و ته بطری نشون میدن که کی باید سوال بپرسه و کی باید جواب بده.
فقط تا سه بار میتونید شات بزنید.
بعدش جریمه میشید و باید کاری که براتون در نظر گرفته میشه رو انجام بدین. اوکی؟

همه اوکی دادن و شروع کردن به نوشتن سوالا ، بعد از چند دقیقه وقتی یک سوم بطری پر شد‌، هوسوک بطری رو چرخوند.
دور اول به یونگی و سوکجین افتاد.
یونگی لبخند خبیثانه‌ای زد :
+ آماده باش کیم سوکجین!
_ سوالتو بپرس بچه گربه!

یونگی دستشو توی ظرف شيشه‌اي چرخوند:
+ خب خب اولین سوال.. به به عجب سوالیه!
" تاحالا به پارتنرت خیانت کردی؟"

_ نه .

سوکجین جواب داد و بطری رو چرخوند.
سنگینی نگاه نامجونو حس میکرد ولی بس بود دیگه .
چقدر باید زور میزد تا حقیقتو تو گوش آدمی بکنه که نمیخواست بشنوه؟

بطری اینبار هوسوک و سوبین رو نشونه گرفت:
×‌ خب سوبین بگو " اگر زمان به عقب برمی‌گشت چیکار میکردی؟"

_ زودتر نامجونو پیدا میکردم و عاشقش میشدم !

سوبین با لبخند بطری رو چرخوند و اینبار روی تهیونگ و جونگ‌کوک ایستاد، تهیونگ بعد از خوندن سوال کمی مکث کرد:
+ خب بیبی بانی " اولین بوسه‌ات .. اولین بوسه ات باکی بود؟ "
جونگ‌کوک مردمکهای لرزونشو به تهیونگ دوخت .
بین جواب دادن و ندادن دو دل بود و دست آخر دستشو برد سمت شات و یه نفس سر کشید.
سوبین لبهاشو آویزون کرد:
_ یاااا. کاش میگفتی دلم میخواست بدونم..

جونگ‌کوک فقط لبخند زد و بطری رو چرخوند ، بطری رو به نامجون و جیمین موند :
_ خب نانجون هیونگ ، بگو " به نظرت عشق اول ماندگاره یا عشق آخر ؟ "

نامجون بی حواس گفت:
+ فراموش کردن عشق اول کار سختیه.
چون هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اول نمیشه ..

_ نام ..

سوکجین با چشمای پر از اشک بهش خیره شد اما نتونست نگاهشون که بهم گره خورده بود رو  تحمل کنه ، سرشو زیر انداخت و کمی توی خودش جمع شد‌.

نامجون بطری رو چرخوند و بطری اینبار روی تهیونگ و یونگی ایستاد :
+ خب خب کیم تهیونگ شی !
" آخرین بوسه‌ات رو برامون توصیف کن"

تهیونگ با یادآوری طعم لبهای جونگ‌کوک،  لبخند کمرنگی زد:
+ وقتی بوسیدمش ، لبهاش طعم هلو میدادن.
انگار که میتونستم تا ابد به جای هوا اون طعمو بچشم.
با تموم نابلدیش جوری پا به پام توی بوسه همراهی میکرد که برام لذت بخش بود.

یونگی با شیطنت نگاش کرد:
+ عجب دختر خوبی بوده !

+ دختر نبود ..

و دیگه اجازه نداد کسی حرفی بزنه ، بطری رو چرخوند.
جونگ‌کوک از ادامه‌ی بازی چیزی نفهمید.
توی جواب تهیونگ راجب لبهاش گیر کرده بود و مدام با سر انگشتش لبهاشو لمس میکرد.
نگاه تهیونگ بین انگشتاش و لبهاش میچرخید و عجیب دلش هوس چشیدن دوباره‌اشونو کرده بود.

بعد از چند دور بازی کردن، بالاخره رضایت دادن و هرکس به سمت اتاقش رفت.
جونگ‌کوک و تهیونگ آخرین نفراتی بودن که وارد اتاقشون شدن البته با کمی فاصله.
جونگ‌کوک بعد از تهیونگ وارد اتاق شد که کمرش بین دستای تهیونگ اسیر شد و به در کوبیده شد:
_ تهیونگ..
+ جونگ‌کوک..
_ چیکار میکنی؟

تهیونگ اما فقط به لبهاش نگاه میکرد:
+ چی به لبهات زدی که حتی توی تاریکی هم برق میزنن؟

پروانه ها به سرعت توی دل جونگ‌کوک بال میزدن و قلبش داشت خودشو به سینه اش میکوبید ..

_ من .. من ..فقط.. یه بالم لب ساده‌اس.. برای خشک نشدن لبهام..

+ پس منم باید ازش استفاده کنم، لبهام خشک شدن.

_ عاا.. باشه برات میا ..

قبل از اینکه جمله‌اش تموم بشه تهیونگ لبهاشو بوسید.
جونگ‌کوک شوکه بود ولی تهیونگ با آرامش تمام لبهای جونگ‌کوک رو می‌مکید و زبونشو روی لبهاش میکشید .

دست و پای جونگ‌کوک شل شده بود و اگر تهیونگ کمرشو نگرفته بود قطعا پخش زمین میشد.

تهیونگ گاز ریزی از لبهاش گرفت که ناله‌‌اش بین لبهاشون خفه شد.
دست آخر وقتی نفس کم آوردن ازهم جدا شدن .
جونگ‌کوک دستاشو روی سینه‌ی تهیونگ گذاشت و تهیونگ محکم بغلش کرد.

+ لبهات اینبار طعم گیلاس میدن بانی..

_ تهیونگ.. من..

+ تو چی جونگ‌کوک؟..

+ من دوس..

× ددی ؟ کوکو؟ ..

نگاه جونگ‌کوک و تهیونگ به سمت ته‌مین برگشت.
+ جونم پسرم؟

دستاش که شل شدن ، جونگ‌کوک عین ماهی از بینشون لیز خورد و به سمت ته‌مین رفت.
ته‌مین با دیدن جونگ‌کوک لبخند زد و اجازه داد پسر کوچیکتر بغلش کنه.
تهیونگ با لبخند پشت سر جونگ‌کوک دراز کشید و از پشت به پسر چسبید:
+ شبتون بخیر پسرای من.

× شب بخیر ددی..

_ شب بخیر تهیونگی ، شب بخیر ته‌مینا..

نفس تو سینه‌ی جونگ‌کوک گیر کرد وقتی تهیونگ ، لبهاشو به پشت گردنش چسبوند و بینیشو بین موهاش برد :
+ شاید منم.. منم همینطور جونگ‌کوک:)

•••

" 𝐌𝐢 𝐂𝐨𝐫𝐚𝐳ó𝐧  "Onde as histórias ganham vida. Descobre agora