دست جونگکوک رو لای موهاش حس میکرد.
_ تهیونگی..
+ ج..جونگو ..
_ بذار آرومت کنم.. لطفا..تهیونگ نگاه ناباورشو به خرگوش کوچولوی زیرش داد.
چرا میخواست اینکارو بکنه؟
همینجوریش بابت اینکه با بوسیدن اون پسر معصوم تحریک شده خودشو سرزنش میکرد.+ من هیچ وقت ، هیچکسو با هوس به تختم نمیکشم جونگکوک.
تهیونگ گفت و تن نیازمندشو از روی بدن ظریف جونگکوک برداشت.
جونگکوک هقی زد و دستشو به سمتش دراز کرد ولی تهیونگ بی توجه بهش درو با عصبانیت پشت سرش بست و چند لحظه بعد صدای کوبیده شدن در ورودی اومد.جونگکوک جنینوار توی خودش جمع شد و بغض کرد:
_ م..منو نخواست .. من.. من خودمو بهش .. تقدیم..کر.. کردم.. م..منو پس زد.. اون... اون..
چرا دوسم..نداره .. چرا ...بغضش با صدای بدی شکست .
"خدا قسمت داشتنش را از من
گرفت …
گمانم که دیگری بیشتر از من دعا
کرده بود …."•••
تهیونگ خشمگین و عصبانی بود.
لیوان ودکاشو سر کشید.
تلخی اون گلوشو آتیش زد .
نامجون موشکافانه نگاهش کرد:
+ زیاده روی نکن پسر .
+ دارم آتیش میگیرم نام.
+ همهی این خشم و عصبانیتت برای کارای ساناس؟!سانا؟!
پشت چشمای تهیونگ ، فقط تصویر اون نگاه دردناک و غم زده نقش بسته بود.
سکوتش که طولانی شد ، نامجون شات بعدیشو سر کشید و به پیست رقص اشاره کرد و گفت:
+ نمیخوای بری خونه؟!
+ نه ..
+ نمیخوای یکم خوش بگذرونی؟!
+ نه ..
+ پس میخوای چیکار کنی ؟!تهیونگ چشماشو بست و سعی کرد تمرکز کنه اما باز هم جونگکوک خط پررنگی روی تمرکزش کشید .
+ لعنت به من نام.. لعنت به من
+ چیشده ؟
+ من .. منه لعنتی از پاکی و معصومیتش سواستفاده کردم..
+ چی میگی تهیونگ؟!
+ من بوسیدمش در حالیکه حسی بهش نداشتم، من اونو آلوده کردم ..
من اولین تجربهاشو خراب کردم نامی ..نامجون عذاب وجدان و زجر کشیدن تهیونگو میدید . دستشو دور شونههای پسر انداخت و بغلش کرد.
تهیونگ مست ، هذیون میگفت و زیر لب به خاطر بوسیدن کسی که نامجون هیچ تصوری ازش نداشت ، خودشو سرزنش میکرد.+ دیگه بسه تهیونگ ، باید بریم خونه. تهمین منتظرته.
تهیونگ رو که در اثر خوردن الکل مست شده بود رو ، بلند کرد و بعد از حساب میمیزشون، به سمت ماشینش رفت.
•••عقربه های ساعت روی 11 شب ایستاده بودن و جونگکوک با استرس توی سالن قدم میزد. تهمین شاملو خورده بود و توی اتاقش خوابیده بود.
دستاشو بهم میفشرد و مدام به حیاط عمارت نگاه میکرد تا شاید تهیونگ رو ببینه.
_ خدایا، یا مسیح حالش خوب باشه ، اتفاقی براش نیوفتاد..
باز شدن درهای عمارت ، باعث شد با شتاب به اون سمت بره.
ماشین تهیونگ وارد حیاط عمارت شد.
جونگکوک با عجله درو باز کرد و با پای برهنه به سمت ماشین دوید.
نگاه اشکیش به تهیونگی که روی صندلی جلو خوابیده بود گره خورد.
نامجون با دیدن اون پسر ، فهمید که تهیونگ راجب چه کسی حرف میزد.لبخند کمرنگی زد:
+ حالش خوبه ، فقط یکم زیادهروی کرده.
جونگکوک اشکاشو پس زد:
_ می..میشه کمک کنید ببرمش بالا؟نامجون سری به نشونه تایید تکون داد و گفت:
+ حتما، راستی من نامجونم ، پسرعموی تهیونگ.جونگکوک با شرمندگی نگاش کرد:
_ ببخشید من کاملا فراموش کردم خودمو معرفی کنم ، من جونگکوکم پرستار تهمین .
نامجون لبخند زد و به سمت تهیونگ رفت تا بلندش کنه.جسم سنگین تهیونگ رو ، روی تخت دونفره اتاقش گذاشت.
_ خیلی لطف کردین نامجونشی ، بفرمایین پایین تا ازتون پذیرایی کنم.نامجون نگاهی به پیامش کرد و گفت:
+ از تعارفت ممنونم ولی اگر الان نرم دوستپسر عزیزم از ناحیه باسن دارم میزنه.جونگکوک لبخند زد و با نامجون خداحافظی کرد.
نگاه نگرانشو به تهیونگ داد.
_ چرا اینجوری میکنی با خودت عزیزدلم ؟لباسهای تهیونگ رو عوض کرد . پتو رو روش مرتب کرد و دستی لای موهای خوش حالتش کشید.
_ تو زیباترین آرزوی منی .از جا بلند شد و قبل از رفتن ، لبهای لرزونشو روی پیشونی تهیونگ گذاشت.
زمزمه ضعیف تهیونگ ته دلشو لرزوند:
+ من..بوسیدمت جونگکوک.. ببخشید._ فدای سرت عزیزکرده ..
تو منو بشکن ، خورد کن ، من حرفی نمیزنم .از جا بلند شد و راهی آشپزخونه شد تا برای تهیونگ سوپ خماری بپزه.
••
های پارت جدید
حمایتا کم نشه که امشب ادامه داره برای تهیونگ و جونگکوک 😍
YOU ARE READING
" 𝐌𝐢 𝐂𝐨𝐫𝐚𝐳ó𝐧 "
Romanceوقتی کیم تهیونگ دنبال یه پرستار برای پسرش میگرده و سرنوشت تصمیم میگیره جونگکوکی بدشانسو سرراهش بذاره ..! کاپل اصلی : ویکوک کاپل فرعی : نامجین ، یونمین ژانر: کمدی ، عاشقانه ، غمگین ، امپرگ ! in #bts in #vkook in #taekook in #bangtan in #namjin in...