میز صبحانه رو چید و تهیونگ و تهمین پشت میز نشستن.
جونگکوک نمیخواست ولی پرسید:
_ ت..تهیونگی؟!
+ بله خرگوش کوچولو؟
_ سانا خانوم ..
+ نه .. شما صبحونهاتونو بخورین.حتی نذاشت جملهاش تموم بشه.
شونهاشو بالا انداخت و لبخند ریزی زد.
بهتهمین توی خوردن صبحانهاش کمک کردو بعد از اون خدمتکارا میزو جمع کردن.
تهمین رو آماده کرد و اونو به راننده سپرد تا به مهد بره.تهیونگ رفته بود لباساشو عوض کنه که با سانا مواجه شد.
_ ته.. میتونم برات توضیح بدم فق..
+ از اینجا برو بیرون!
_ ته من..
+ بهت گفته بودم سانا فکر و خیالاتتو بریز دور..
_ یه فرصت بهمون بده ته..تو ..
+ دهنتو ببند و برو چمدونتو جمع کن .. میگم ببرنت به یکی از هتلا..
_ ته من عاش..
+ برو بیرون و بیشتر از این به زندگی شخصیمگند نزن..سانا پوزخندی زد :
_ زندگی شخصیت اون پسره جونگکوکه؟تهیونگ داشت فشار زیادی رو تحمل میکرد ، داشت منفجر میشد:
+ اره اره اره.. خوب شد؟ همینو میخواستی بدونی؟
حالا گمشو ..
من تورو دوست خودم میدونستم ..
حتی فکرشو نمیکردم همچین برنامهای داشته باشی..و قبل از اینکه سانا حرفی بزنه فریاد زد:
+ جونگکوک!جونگکوک با شنیدن فریاد تهیونگ به سمت اتاقش رفت :
_ تهیونگی ؟! چیشده؟با دیدن سانا که با نفرت نگاش میکرد و چشمهای خشمگین تهیونگ فهمید که باید دعواشون شده باشه.
تهیونگ تکیه زد به میز آینه و اشاره کرد به سمتش بره.
_ چیزی شده؟
همونطور که بین بازوهای تهیونگ جا میگرفت لب زد و تهیونگ بی توجه به سؤالش رو به سانا غرید:
+ در اتاق اونجاست، نکنه وایسادی تا سکسمونم ببینی؟قلب جونگکوک از حرکت وایساد و سانا با خشم در اتاقو پشت سرش کوبید ولی در چفت نشد و نیمه باز موند.
تهیونگ جونگکوک رو محکمتر بغل کرد و گفت:
+ ببخشید خرگوش کوچولو!
برای باز کردن سانا از سر خودم...جونگکوک کمی خودشو عقب کشید تا صورت مردشو ببینه،
انگشتشو روی لبهای تهیونگ گذاشت :
_ هیچ اشکالی نداره تهیونگی..
تو با راه دادن من به خونت و زندگیت بزرگترین لطف دنیارو در حقم کردی.
پس من هرطوری بتونم کمکت میکنم.تهیونگ همچنان جونگکوک رو توی آغوشش میفشرد و سرش داشت از درد منفجر میشد:
_ چیزی شده تهته؟
+ سرم..
_ اجازه هست خوبش کنم؟
+ میتونی؟
_ اوهوم.دستای تهیونگ از دور کمرش شل شدن و جونگکوک یکم روی انگشتای پاش بلند شد تا به تهیونگ دسترسی داشته باشه..
لبهای سرخشو روی شقیقه های تهیونگ گذاشت و تمام عشقشو توی اون بوسه ریخت.
مادرش بچه که بود همیشه میگفت:
" بوسیدن و لمس کردن عشقت میتونه حال تورو خوب کنه و دردتو کم کنه "تهیونگ احساس آرامش عجیبی داشت .
لبهای جونگکوک سرش رو غرق بوسه کرده بودن و تهیونگ از حس اون لبها لذت میبرد .
با صدای بم شده صداش زد و با دستاش به کمر جونگکوک چنگ زد:
+ جونگو
باشنیدن مخفف اسمش از زبون تهیونگ ایستاد، دستای قوی و مردونه تهیونگ پهلوهاشو چنگ زده بودن .
_ جان..
+ منو ببخش که انقدر عوضی ام..گفت و لبهاشو بی معطلی روی لبهای سرخ پسر کوچیکتر گذاشت.
لب پایینی جونگکوک رو بین لبهاش گرفته بود و محکم میبوسیدش .
جونگکوک هنوز شوکه بود و هیچ حرکتی نمیکرد.
اما با حس زبون تهیونگ که به دندوناش میخورد، دهنشو باز کرد و اجازه داد زبون و غریزه اش اونو هدایت کنن..
تهیونگ بی توجه به چیزی جونگکوک رو به سمت تخت هول داد و محکمتر لبهاشو بوسید..
تهیونگ مست بود.
مست عطر تن پسر خرگوشی ..
مست بوسه های اون..
مست همین نفسهای تندی که خودش باعثشون بود..
انگشتای دستاشون توهم قفل شد و تهیونگ جاشو با جونگکوک عوض کرد.
تن ظریف و خواستنی جونگکوک رو روی تنش بالا کشید و دستاشو دور کمرش حلقه کرد.
اگر ادامه میداد قطعا کارشون به سکس میکشید
پس سعی کرد بوسه آخرو به لبهاش بزنه.
وقتی بوسه متوقف شد تازه فهمیدن ریه هاشون چقد تحت فشار بوده.
جونگکوک گونههای سرخ شده اشو پنهان کرد و سرشو روی سینهی تهیونگ گذاشت.+ جونگو من .. نمیدونم چی بگم..
_ هیچی نگو تهیونگی ! جفتمون ازش لذت بردیم..
پس خرابش نکن.
تهیونگ فکرای عجیبی توی سرش بودن؛ افکای شبیه به:
" بوسیدنش خوب بود ..
احساس میکنم لازم دارم باهاش باشم..
تصور دیدن اینکه جونگکوک زیر من بی طاقته و دلش میخواد به فاک بدمش ..
فاااک ، صدای قشنگش که ناله هاشو به گوشم برسونه.."_ تهیونگی؟
+ ب..جانم خرگوش کوچولو..
_ این بوسه..
+ خب..
_ اولین بارم بودگفت و خجالت زده خندید..
تهیونگ شوکه نگاهش کرد! اون اولین جونگکوک بود؟
حس قدرت و پیروزی میکرد. دلیلشم، نمیدونست..ذوق زده از چیزی که شنیده بود جونگکوک رو زیر تنش کشید و اینبار به گردنش حمله کرد.
بین پاهای کوکی جا گرفته بود و جونگکوک میتونست بزرگ شدن اون کینگسایزو حس کنه ..
از تصور اینکه اگر الان لباسی تنشون نبود ، اون دیک محشر داخلش بود ناله ای کرد که تهیونگو برای گاز گرفتن گردنش مشتاق تر کرد..
تهیونگ احساس میکرد داره منفجر میشه..
نگاهش بین حموم و جونگکوک در گردش بود..
چیکار باید میکرد؟
این شکلی که نمیتونست بره ..
راه حلش چی بود؟•••
های رها اینجایه!
میشه اسم این پارتو گذاشت یه پارت هات!
به نظرتون تهیونگ چیکار میکنه؟
ووت و کامنت فراموش نشه
و بقیه فیکامونم عشق بدین
لاویو گایز! بایییییصرفا جهت تصور سازی بهتر !
جدی جدی باییی
YOU ARE READING
" 𝐌𝐢 𝐂𝐨𝐫𝐚𝐳ó𝐧 "
Romanceوقتی کیم تهیونگ دنبال یه پرستار برای پسرش میگرده و سرنوشت تصمیم میگیره جونگکوکی بدشانسو سرراهش بذاره ..! کاپل اصلی : ویکوک کاپل فرعی : نامجین ، یونمین ژانر: کمدی ، عاشقانه ، غمگین ، امپرگ ! in #bts in #vkook in #taekook in #bangtan in #namjin in...