جیسونگ اما با چشم‌های تنگ شده نگاهش رو به روبرو داد و مثلا بیخیال شد ولی از این خبرا نبود و حس ششمش داشت چیزایی بهش میگفت که تقریبا خوب نبودن...

برای هیچ کدومشون...

چان در همین حین گوشیش رو از جیبش خارج کرد و هم زمان که تلاش می‌کرد با مکالمه همراه باشه وارد صفحه‌ی چتش با فلیکس شد و مشغول تایپ.

_چته هار؟!

با شنیدن نوتیف فوری گوشی رو جلوی صورتش گرفت و وقتی دید چان بهش پیام داده چشم غره‌ای به پسر کنارش که داشت عصبانی نگاهش میکرد رفت.

_پاتو جمع کن اول...

دقیقا بعد از حرفش چان از قصد بیشتر رو صندلی لم داد و تقریبا خودش رو انداخت روی فلیکس و پسر کوچیک‌تر فقط شوکه بهش خیره شد.

_واقعا اینجوری‌ـه؟! اوکی...پاره‌ای...

تند تند تایپ کرد و منتظر واکنش پسر بزرگ‌تر موند و وقتی دید چان توجهی به پیامش نکرده با کنار پاش ضربه‌ای بهش زد ولی بازم نتیجه‌ای نداشت.

این آشغال چی از جونش میخواست؟!

چرا انقدر بدنش داغ بود و بهش میچسبید؟!

با حرص دست به سینه خودش رو گوشه‌ی صندلی مچاله کرد و پسر بزرگ‌تر هم تا آخر مسیر به آزار دادنش ادامه داد.

این در حقیقت یه جور تجاوز به حساب میومد اون عوضی در واقع داشت بهش تجاوز میکرد.

"خاک بر سر..."

با حرص تو سر بهش فحش داد و بالاخره بعد از یک ساعتی طولانی تحمل اون وضع ناراحت کننده با متوقف شدن ماشین اولین نفر ازش زد بیرون و همه بغیر چانی که فقط می‌خندید با تعجب به کارهاش نگاه میکردن‌‌.

با پیاده شدنشون چان بالاخره با شنیدن نوتیف جدید نگاهی به گوشیش و پیام‌های رگباری پسر کوچیک‌تر انداخت و نمیدونست از شدت سرگرم شدن باید چجوری خودش رو از شادی تخلیه کنه.

محتوی پیام‌های پسر کوچیک‌تر بشدت کیوت بودن و چان نمیدونست دقیقا چه تایمی از زندگیش انقدر ازش لذت برده!

" لاشی‌ـه متجاوز...حقت بود دیشب میریدم بهت و دیگه واقعا رابطه‌امو با موجود سمی مثل تو تموم می‌کردم...کاش کاش..."

آخرین پیام پسر کوچیک‌تر رو خوند و با ابروهای بالا رفته از سرگرمی سرش رو بلند کرد و دنبالش گشت و درحالی پیداش کرد که در تلاش برای درآوردن چادر بود.

با گذاشتن گوشیش تو جیب عقبش سمتش رفت و برخلاف تلاش پسر کوچیک‌تر برای سریع‌تر خارج کردن چادر از صندوق تا اون بهش کمک نکنه چان بهش کمک کرد و بالاخره دادش رو درآورد.

_دست نزززززن...

پسر بزرگ‌تر فقط سریع سمت دیگه‌ی بسته‌ی بزرگ رو یهویی ول کرد و همین هم باعث شد فلیکس با شدت پرت بشه به عقب و با باسن فرود بیاد روی زمین.

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now