𝟺: ʜᴀᴛʀᴇᴅ.!

155 44 32
                                    

روی کاناپه دراز کشید و چشم هاش رو بست  
نمیدونست باید خودش رو نفرین کنه یا هوسوک یا اون کیم تهیونگ عوضی
شاید باید همون اول به هوسوک میگفت که نمیخواد بیاد و اون حس بدی که به اون مهمونی داره ممکنه کار دستش بده اون وقت فقط مجبور بود یکی دو هفته غرغر هاش رو تحمل کنه
و اون تهیونگ که معلوم نبود از کجا پیداش شده هم اون کوفتی رو بهش نمیداد و کارش به اینجا نمیکشید

رد نشده بود یعنی اصلا مصاحبه نکرده بود
اون فقط دو دقیقه دیر رسیده بود ولی اجازه‌ی مصاحبه بهش نداده بودند
واقعا همیشه انقدر دقیق و وقت شانس‌ بودند؟

با صدای جیمین چشم هاش رو باز کرد و نشست

_هیونگ بیا هوسوک زنگ زده

موبایل رو ازش گرفت و کنار گوشش گذاشت

:کیم سوکجین چند بار بهت گفتم به این بچه یاد بده به من بگه هیونگ؟خجالت نمیکشه همینطور هوسوک صدام میکنه

-الان برای اینکه هیونگ صدات نمیزنه زنگ زدی؟

:نخیر به جونگکوک گفتم گوشیت رو بیاره نیم ساعت دیگه میاد خونه باش

-باش

:چیشده؟حالت بده؟راستی نگفتی دیشب چیشد؟توکه نمیخواستی مست کنی

-فقط یه شات خوردم

:با یه شات مست شدی؟

-با یه شات هفتاد درصدی

:چییی؟خب برای چی خوردیش؟

-چون نمیدونستم اون تهیونگ گفت سنگین نیست منه احمق هم بهش اعتماد کردم و صبح توی خونش بیدار شدم

:هیونگ مطمئنی کاری باهات نکرده؟

-تا جایی که من خبر دارم بلایی سرم نیومده جز اینکه باعث شد به مصاحبه نرسم

:هی بیخیال هیونگ این همه کار و شرکت هست این نشد یکی دیگه

-هوسوکا..!

:هووم؟

-خوابم میاد میزاری بخوابم؟

:آاا اوکی فهمیدم خدافظ

بدون خدافظی قطع کرد و موبایل جیمین رو بهش داد و گفت

-نیم ساعت دیگه جونگکوک میاد گوشیم رو بیاره خواب بودم ازش بگیر

_جونگکوک؟این جونگکوک کیه؟اسمش خیلی آشناس ولی هرچی فکر میکنم یادم نمیاد صبحم گوشیت جواب داد

-همونیه که باهاش تصادف کردم

_چییی؟واقعا؟همون کوره؟

-جیمین!!

_خب راست میگم دیگه تازه خیلیم سیریش و نچسب بود با قیافه کیوت مزخرفش خود خرگوش میمونه

پسر بزرگتر خنده‌ای کرد و چشم هاش رو بست تا کمی بخوابه
جیمین هم چشم هارو چرخوند و به طرف اتاق رفت تا به کار های مدرسش برسه

𝙰𝚍𝚟𝚎𝚛𝚜𝚎Where stories live. Discover now