𝟼: ᴅɪsᴍᴀʏ.!

156 33 56
                                    

_هیونگ گفتم از این پسره خوشم نمیاد چرا هی میاد اینجا؟!

به قیافه اخمو و کیوت دونسنگش خندید و گفت

-میاد اینجا چون نزدیک خونه‌شونه نمیتونم بهش بگم دونسنگم ازت خوشش نمیاد برو یه فروشگاه دیگه خرید هاتو بکن که میتونم؟

جیمین چشم هاش رو چرخوند و کنار هیونگش نشست
سوکجین نگاهی به قیافه پوکرش کرد و گفت

-چیه؟الان بخاطر جونگکوک این قیافه رو به خودت گرفتی؟

_آره خوشم نمیاد همش دور و برت باشه

با خنده برای حرص دادنش گفت

-ولی انگار اون از تو خوشش اومده

عصبی پاشد و گفت

_غلط کرده پسره عوضی با اون قیافه نفهم کیوتش اصلا میبینمش حالم بد میشه

سوکجین سری تکون داد و خندید

_یااا نخند هیونگ

-میخوام ولی نمیشه

خواست چیزی بگه که صدای نوتیف موبایل سوکجین مانع شد
پسر بزرگتر پیامکی که براش اومد بود رو خوند و دستی به موهاش کشید
جیمین که کلافه شدن هیونگش رو دید پرسید

_چیزی شده هیونگ؟

بی توجه به سوال جیمین گفت

-جیمین!

_بله؟

-اگه دوباره برم سراغش چی میشه؟

_سراغ چی؟

-همون چیزی که باعث شد به این روز بیوفتیم!!

_ھ-هکری؟

به چشم های مظلوم دونسنگش نگاه کرد و سری در تایید حرفش تکون داد

_ولی هیونگ-

-میدونم قول دادم دیگه اینکارو نکنم ولی یه نگاه به خودمون بکن!واقعا این زندگی‌ایه که میخوای؟میخوای جوونیتو اینجوری بگذرونی؟

_ولی اگه بدتر شد چی؟مثل اون دفعه.!

-نمیدونم جیمین شاید این دفعه فرق کرد مطمئن نیستم ولی میخوام ریسک کنم

_هیونگ!

-اگه درست بشه میتونیم یه نفس راحت بکشیم این دفعه مثل قبل نیست!قراره برای یه شرکت کار کنم به عنوان یه کارمند نه هکر

_پس چرا دوباره میخوای بری سراغش؟

-چون ازم میخوان مراقب دو سه نفر باشم

_خب خوبه که اینجوری حقوقت بیشتر میشه مگه نه؟

-اوهوم ولی بازم میترسم

_اگه فکر میکنی خوبه بهش فکر نکن هیونگ شاید این دفعه اوضاع ‌خوب پیش رفت

سری تکون داد و برای حساب کردن خرید های مشتری بعدی رفت
نمیتونست دست از فکر کردن بهش بکشه
هرچی بهش نزدیک تر میشد ترسناکتر به نظر میرسید
واقعا میتونست بدون هیچ مشکلی دوباره این کارو شروع کنه؟
برای سوکجینی که هرکاری رو بدون هیچ ترس و نگرانی‌ای انجام داده بود عجیب بود که برای شروع کاری که سالها انجام داده بود و توش مهارت داشت اینقدر استرس و ترس داشته باشه اونم وقتی قرار بود فردا همچی دوباره شروع بشه
میتونست یه شروع متفاوت باشه
شروعی که زندگیش رو عوض کنه
البته امیدوار بود

𝙰𝚍𝚟𝚎𝚛𝚜𝚎Where stories live. Discover now