_چان بیا مامانمه...میخواد باهات حرف بزنه...
با حرفِ فلیکس شوکه به خودش اشاره کرد.
_با من؟ با من چرا؟
_مامانم خوب میشناستت من همه چیو بهش میگم...مینهو و جیسونگ رو دیده ولی تو رو نه و چون من ازت خیلی حرف میزنم براش خیلی دوست داره ببینتت...پشت خط منتظرـه...بگیر...
با زور گوشی رو داد دست چانِ شوکه و پسر بزرگتر بعد از زمزمه کردن "من چی بگم الان" اون هم با چشمهای از حدقه دراومده از سَرِ بیچارگی گوشی رو کنار گوشش گذاشت و شروع کرد.
_س...سلام...
_ای وای ماشالا به پسر نازم...چه صدای رسا و خوشگلی داری مامان قربونت بره خوبی؟
چان که همزمان دچار شوک و خجالت شده بود در یک آن از شنیدن این همه قربون صدقه بدنش داغ شد و کل بدنش عرق کرد.
دستی به پس گردنش کشید و خجالت زده مکالمه رو ادامه داد درحالی که یکی از ساکهای داخل صندوق رو پرت میکرد سمت فلیکسی که ذوق زده و آزار دهنده نگاهش میکرد.
_بله بله خوبم...شما چطورید...
_ای بابا جیگر...با من سخت حرف نزن فکر کن مامان خودتم...از فلیکس که خیلی تعریفتو شنیدم...حالا همین زودیا میام دیدنتون خوب میبینمت پسر ماهم...الان اذیتتون نمیکنم...ممنون که به فلیکسم کمک کردی کار پیدا کنه...پسر کوچولوی قشنگم خیلی دبیرستانِ سختی رو گذرونده لطفا هواش رو داشته باش...
همزمان با شنیدن این جملات به چهرهی لاغر پسر کوچیکتر خیره شد و برای یک لحظه دلش برای پسر کوچیکتر ضعف رفت و از فکر به این که شاید تو دبیرستان ازش قلدری شده اخماش رفت تو هم.
فلیکس اما با ابروی بالا رفته نگاهش کرد و بیشتر بهش نزدیک شد تا ببینه مامانش دقیقا داره چه گندی میزنه که چان فوری تماس رو جمع کرد.
_حواسم هست نگران نباشین...
_فدات بشم پسر مهربونم...میبینمت...ممممماچ...
زن گفت و چان بعد از خداحافظیای شوکه گوشی رو
برگردوند به پسر کوچیکتر و فلیکس هم بلافاصله سریع ازش فاصله گرفت و به مکالمهاش با مادرش ادامه داد و نتونست دیگه چیزی بشنوه.
دوباره خودش رو مشغول جابجایی وسایل کرد اما هر کار کرد نتونست اون صدای مهربون و صمیمی رو از سرش بیرون کنه.
لبخند تلخی از یادآوری مادرش زد و نفس عمیقی کشید.
_خب...
با صدای فلیکس دوباره به دنیای واقعی برگشت و نگاه خنثیش رو بهش داد.
_واقعا بیشعوریِ تو حد نداره...
_چرا؟!
پسر کوچیکتر طوری که انگار اصلا نمیدونست چه خبره گفت و با چشمهای درشت شده به چان نگاه کرد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:11 ✨
Start from the beginning
