برای چند ثانیه بعد از رسیدن چان روبروش از بالای چشم یواشکی نگاهش کرد و پسر بزرگتر به حرف اومد.
_چی بهت گفتن؟
_هیچی...کسشر گفتم...
_الکی چیزی نمیگی...بگو تا بهت بگم قضیه چیه؟
_دروغ که نمیگی؟
_نه بگو...
_قول بده...وگرنه از فضولی میمیرم...
فلیکس گفت و انگشت کوچیکش رو برای بستن قول بالا آورد و پسر بزرگتر شوکه زد زیر خنده.
_جدا؟!
_اره قول بده...
با تخسی گفت و چان هم سر سری انگشتش رو قفل انگشت پسر کوچیکتر کرد و برای چند ثانیه از برخورد دستهاشون دوباره اون برق سه فاز از بدن بیجنبهاش رد شد اما خیلی آروم ازش جدا شد.
چی میشد مگه بیشتر از این موقعیتها لذت ببره؟!
_خب؟
_گفتن تو خودت صاحاب داری و باهات کاری نداشته باشم...متوجه نشدم منظورشون از اینکه باهات کاری نداشته باشم چی بود! ولی گفتن اون دختر که تو پمپ بنزین اومد پیشت صاحابته...
چند لحظه به چشمهای هم خیره بودن که تموم اون لحظات نگاه چان فقط بین لبهای نارنجی رنگ پسر کوچیکتر جابجا میشد و حتی یک درصد هم به چرت و پرتایی که شنیده بود فکر نکرد.
_حالا نوبت توـه...بگو...
چان اما بدون حرفی فقط راه افتاد بره که فلیکس با عصبانیت سریع سینه به سینهاش شد و تلاش کرد جلوش رو بگیره.
_یااااا قول دادیییی...
گفت اما تا خواست ادامه بده با کار چان فقط شوکه زیپ دهنش بسته شد و سر جاش یخ بست.
چان آروم با شصتش روی لبش کشید و بعد بلافاصله انگشت پفکیش رو کرد تو دهن خودش و میک صدا داری بهش زد.
_یادم نرفته تنهایی کلی خوراکی خوردی تک خور...این به اون در...
پسر بزرگتر خیلی خونسرد گفت و فلیکس شوکه رو پشت سر گذاشت.
فلیکس اما فوری خودش رو جمع کرد و تلاش کرد فوری سمت ماشین برگرده چون اصلا دوست نداشت چان فکر کنه هَوَلی چیزیـه!
درحالی که مغزش داشت ارور میداد چون میتونست به تموم مقدسات قسم بخوره که نگاه چان اصلا یه نگاه عادی نبود و در واقع داشت بهش خط میداد!
اما چرا؟
این چرا بود که مانع میشد فکرهای بیخودی بکنه و خیلی زود اون فکر و خیال رو تو سرش ریشه کن کنه.
با ورودش به ماشین اخمآلود فوری پفک نصفه خورده شده رو پرت کرد سمت چان و سرجاش نشست و با بستن کمربند و پشت بندش فرو کردن هندزفری تو گوشش به چان پشت کرد و به بیرون خیره شد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:8 ✨
Start from the beginning
