_اگه دوست داری نرسیده به اونجا جوون مرگ نشیم دست از پرت کردن حواسم بردار...اوکی؟

_باشه ولی من که متوجه شدم پیچوندی قضیه رو...اوکی...اصلا حساس نشو...خودم تنهایی یه دوست پولدار گیر میارم...

گفت و چان زیر چشمی نگاه بدی بهش انداخت که فلیکس متوجهش نشد چون داشت به بیرون نگاه می‌کرد.

چند دقیقه بعد جلوی دانشگاه بودن، جایی که جمعیت زیادی با ماشین‌هاشون جمع شده بودن و نرسیده بهش فلیکس دید که چان کلاه مشکی‌ای رو برداشت و گذاشت سرش و تا آخرین حد پایین کشیدش و گوشه‌ای پارک کرد که کسی متوجهشون نشه.

یکم تو جاش وول زد و مخفیانه، طوری که چان متوجه نشه مثلا دیدش زد و تو افکار خودش غرق شد.

چان چه اتفاقی براش افتاده بود که انقدر از بقیه بیزار بود؟

یعنی چون اجبارش کرده بود به این دورهمی اومده بود یا خودش می‌خواست؟

نکنه با اینکار داشت اذیتش می‌کرد؟

نتونست چیزی بگه چون واقعا خجالت می‌کشید فضولی کنه و در واقع خودش رو گذاشت جای پسر بزرگ‌تر و متوجه شد که خیلی آزاردهنده‌ست که در مورد چنین موضوع عجیبی ازش بپرسه، البته که کَما بیش میدونست چان آبروش تو یه جشن رفته بخاطر همین هم مطمئن بود اون پسر برای جواب دادن زیادی آماده نیست.

این سوالات رو میذاشت برای مراحل بعدی دوستیشون و تو این چند روزه سعی میکرد بیشتر روی خوشحال کردنش تمرکز کنه، اما آیا هیچکس از سرنوشت خبر داشت؟!

مطمئنا خیر...

بالاخره با راه افتادن پر سر و صدای باقی بچه‌ها همراه با جیغ و دادهای از سر شادیشون چان هم آخرین نفر ماشین رو حرکت داد و بدون حرفی در طول مسیر شروع به حرکت کردن.

حدود یک ساعتی میشد تو راه بودن که چان با دیدن پمپ بنزینی درست پشت سر یکی از ماشین‌هایی که پر دختر بود سمتش رفت و فلیکسی که خیلی عمیق درگیر آهنگی بود که داشت از ضبط پخش میشد رو متوجه خودش کرد.

_باکو پر کنی؟

_آره...تو میخوای برو دستشویی یا اگه خوراکی‌ای چیزی میخوای برو بخر...

چان آروم زمزمه کرد و بدون اینکه چیزی بگه پیاده شد.

فلیکس هم که خورده بود تو ذوقش از ماشین پیاده شد و اول سمت دستشویی رفت و بعد از یکم جیش کردن ازش زد بیرون و سمت فروشگاهی که کنار پمپ بنزین بود رفت.

مشغول گشت و گذار تو فروشگاه بود که از شیشه نظرش به بیرون جلب شد، جایی که دختری به چان نزدیک شده بود و کنارش ایستاده بود اما مشخص بود که پسر بزرگ‌تر اصلا بهش توجه نمیکنه.

خواست سریع بچرخه و برگرده بیرون که دو تا دختر دیگه یهو سر راهش سبز شدن.

_فلیکس اوپا؟!

✨Crisis of twenty years ✨Where stories live. Discover now