با سرعت بعد از گرفتن کیف باشگاهش و چپوندن گوشی و کیف پولش تو جیب عقب شلوارش از اتاق زد بیرون و نمیدونست چجوری ولی دوباره وقتی داشت کفشش رو میپوشید با یادآوری قیافه طلبکار فلیکس تکخندی زد و وقتی صاف ایستاد دستی کشید تو موهاش تا به عقب هلشون بده.

عینکش رو هم عقب داد و بعد از نفس عمیقی بالاخره خودش رو راضی کرد اون لعنتی رو تو سوییت تنها بذاره و بره...

 
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

با کش و قوسی که به بدنش داد زیر پتوی گرم و نرم اینور اونور شد و با لبخندی به پهنای صورت نفس عمیقی از بینی کشید و با صدای بلندی از دهن به بیرون شوتش کرد.

فقط چند ثانیه لازم بود تا به خودش بیاد و بفهمه کجاست و کی‌ـه!

شوکه با موهایی که بالای سرش سیخ شده بودن تو جاش پرید و با وحشت به اطراف سرک کشید.

چان نبود؟

صدایی هم از بیرون نمیومد.

با سرعت از جاش پرید بیرون و فضای کوچیک پذیرایی و حمام و دستشویی رو چک کرد و با ندیدن پسر بزرگ‌تر نفسی از روی آسودگی بیرون داد.

_شت...چقدر خجالت‌آور...

زمزمه کرد و چنگی لای موهاش انداخت.

دقیق یادش نمیومد دیشب چیکار کرده یا چیا گفته چون اونقدر درد و خواب با هم قاطی شده بودن که درکی از کارهاش نداشته باشه.

با قدم‌های بی‌حال سمت اتاق برگشت و نگاه گذرایی به همه جا انداخت و وقتی نگاهش به خودش تو آینه روی میز توالت افتاد با لبخند ریز و شوکه‌ای سمتش قدم برداشت و نگاه خواهانی به سر تا پای خودش انداخت.

این هودی چان بود؟! که دیشب قاطی خواب کرده بود تنش؟!

نیشش به هیچ وجه بسته نمیشد و از طرفی هم دوست نداشت دوباره رویا بافی کنه و برینه تو زندگیش پس فوری کشیده‌ای به صورت خودش زد و جدی به صورت بهم ریخته خودش تو آینه خیره شد.

_گوه خوردی توهم بزنی...چان‌شی جاست فرندـه...و در وهله‌ی اول باید اینو قبول کنی که اوشون گی نیستن...اوکی لی فلیکس؟!...اوکی...

به خودش توپید و از پایین هودی گرفت تا درش بیاره که تو همون حالت که تیکه پایین لباس تو مشتش بود متوقف شد و نگاه بدبختی به خودش انداخت.

_حالا یدونه هودی تو تنم بمونه که اشکالی نداره، داره؟! 

با زاری گفت و چند دقیقه‌ای رو درگیر جنگ بین خود جَوگیر و خود منطقیش بود که در نهایت خود جوگیرش پیروز شد و از در سوییت درحالی خارج شد که هنوز هودی پسر بزرگ‌تر تو تنش بود و آنچنان با تخسی همچنان در حال جنگ با منطق احمق خودش بود که هر جنبنده‌ای متوجه میشد اگه نزدیک این موجود ریز اندام بشه قطعا خرخره‌اش جویده میشه!

✨Crisis of twenty years ✨Donde viven las historias. Descúbrelo ahora