part 12

3.8K 220 74
                                    

|ساعت20:55شب|

سعی میکرد لنگ نزنه،هر قدمی که برمیداشت درد رو توی بدنش پخش میکرد،هیسو رو میدید که با اون تیشرت گشادش از اون گوشه ی اتاق به گوشه ی دیگه میرفت،هیسو همیشه قسمت‌هایی از پاهاش به خاطر افتادن از پله ها کبود میشد و حالام میتونست کبودی نسبتا بزرگی رو روی ساق پاش ببینه!

تهیونگ:«شاید بهتره یکم آروم باشی ما هنوز تا جونگکوک بیاد دنبالم وقت داریم!»

با اضطراب لب گزید و سعی میکرد با وجود دید تارش مروارید های افتاده رو به ماسک طلایی رنگ بزنه!گند زده بود،چجوری تونست ماسک به اون گرونی که حتی نمیتونست تعداد صفرهاشو بشمره رو خراب کنه!

هیسو:« هیونگ...من واقعا متاسفم...اگه جونگکوک هیونگ بیاد عصبی میشه که هنوز آماده نشدی...همش تقصیر منه..!»

سری تکون داد و از جلوی آینه کنار رفت، لباساش خیلی ساده بود،یه پیرهن مردونه ی مشکی رنگ و اور سایز با یه شلوار پارچه ایی،احتمالا اور کت بزرگ مشکی ام برای اینکه سردش نشه میپوشید!

تهیونگ:«اروم باش خب!!به کوک میگم یه ماسک دیگه برام بیاره!!»

با ناراحتی از روی کاشی های کرمی رنگ بلند شد و ماسک قشنگی که ناخواسته نخشو کشیده بود و حالا مرواریدهاش کف زمین پخش شده بود،رو برداشت تا  بندازتش دور!بهرحال هر چقدرم چسب میزد بدترش میکرد!

هیسو:«هوف هیونگ!!من واقعا متاسفم!!»

لبخند آرومی زد،هیسو اینجوری بود،همیشه بخاطر مسائل مسخره و پیش پا افتاده سریع استرس می‌گرفت و دست و پاشو گم میکرد!

تهیونگ:«بیخیال بیبی!!میتونی بری و برام یه لیوان آب بیاری!سر درد دارم میخوام قرص بخورم!»

لب گزید و سرتکون داد،بدن لاغرشو به سرعت سمت در برد و ازش بیرون رفت،از راهروی طولانی که گذشت تلفنش داخل جیبش لرزید!!
با دیدن مخاطب آب دهنشو قورت داد،از اون مرد متنفر بود!!

هیسو:«ب..بله؟!»

نگاه خیرشو نمیتونست از بدن کوچیک و ظریف جونگکوک توی فیلم  بگیره،الان برای خودش مردی شده بود،اما زمانی جونگکوک دوازده ساله بود و بوییدن و لمس تنش تپش های عمیقی رو توی قلبش راه مینداخت!

مرد:«بهم گزارش بده!»

بار دیگر آب دهنشو قورت داد و به گوشه ی راهرو رفت تا بلکه توی تاریکی محو شه،صدای خش دار مرد بهش حس تهوع میداد!

هیسو:«برای شب به یه میهمانی بالماسکه دعوتن!!تهیونگ هیونگ داره آماده می...»

دستهای لرزونشو روی لپ تاب به حرکت درآورد ،از‌ پوشه ی فیلم ها بیرون رفت و آهی از درد کشید،چقدر از شنیدن اسم تهیونگ کنار جونگکوکش متنفر بود!اما یه روزی دوباره تن زیبای جئون کوچیکه روی تخت اون خواهد بود..یه روزی...

Payback|kookv|Where stories live. Discover now