تهیونگ:«ا..لو؟!»
قلبش داشت تو دهنش میزد که......
شینها:«...ت..ته خودتی عزیزم؟!»
~~~~~~~
ساعت:09:30 شب
چه اتفاقی افتاد؟!
تهیونگ یادش نیست چرا اینکارو کرد ولی انجامش داد.
بعد از اینکه شینها جواب داد،گوشیشو خیلی احمقانه از دست جونگکوک بیرون کشید و روی آسفالت پرت کرد.
گوشیشو خرد کرده بود!
نفس نفس میزد و تپش قلبش بالا رفته بود،مردمک چشماش گشاد شده بود و عرق سردی رو روی پشتش حس میکرد ،استرس نه یه چیزی بیشتر از اون باعث میشد به لرزش بیفته یه حسی مثل ترس!!ترس از جونگکوک!!!
تهیونگ:«ق...قسم میخورم...قسم میخورم نمی دونستم او..اونه!م..من دیگه کاری باهاش ندارم...جونگکوک ا..اینجوری نگام نکن....راست میگم....دارم قسم میخورم چرا باور.....»
جونگکوک از ماشین بیرون رفت و درشو محکم بهم کوبید که تهیونگ توی جاش پرید.
سکسکه اش گرفته بود،قلبش روی هزار میزد،دل درد گرفته بود.
جون..جونگکوک میخواست باهاش چیکار کنه؟!
ا..اگه‌بلایی سره شینها بیاره چی؟!
ن..نه باید جلوشو بگیرم!
با اینکه تهیونگ میخواست جلوشو بگیره و از ماشین بیاد بیرون،اما سره جاش میخ شده بود و حالا اشک همه ی صورتشو پوشونده بود و اون هق هق میکرد.
جونگکوک میکشتش،ایندفعه دیگه به دو تا خط و خش رو صورتش قانع نمی شد.
جونگکوک با نفس تنگی سمت سرویس بهداشتی پمپ بنزین راه افتاد.
هر جور که بهش فکر میکرد،بیرون اومدنش بهترین کار بود،وگرنه احتمالا باید با امداد تماس می‌گرفت تا سر گیر کرده ی تهیونگ لای شیشه ی ماشین رو بیرون بکشند.
سریع گوشیشو روشن کرد،نیاز داشت که آروم باشه،عصبانیت همه چیزو بدتر میکرد و بدن ضعیف تهیونگ دیگه طاقت کیسه بوکس جونگکوک شدن رو نداشت.
یوران:《جونگکوک؟!》
جونگکوک گوشیو محکم تر به گوشیش چپوند.
جونگکوک:《دار..دارم خفه میشم!》
یوران:《اول موقعیتت رو بهم بگو!》
جونگکوک گیج نگاهی به دور و برش انداخت،دستاش دوباره به لرزش افتاده بود.
جونگکوک:《توی سرویس بهداشتی یه پمپ بنزین سره راهیم،فقط منم کسی نیست!》
یوران:《بیشتر راجب اون سرويس بهداشتی بهم بگو!》
جونگکوک داشت کلافه میشد،الان چیه یه همچین مکانی باید برای یوران هیجان انگیز باشه!
جونگکوک:《خ..خیلی خب عاه،نمیدونم دیوارش سفیده ن..نه بهتر بگم صدفیه،نمیتونم طیفای رنگو خوب تشخیص بدم شاید یه رنگ دیگه س ولی سفید نیست،زیاد بزرگ نیست اما کوچیکم نیست،سه تا توالت داره،هواکشش خوب کار میکنه و بوی خوبیم میده حتی به نظر میاد،یکی هر روز تمیزش میکنه شاید البته،آینه ی تمیزی داره که بالاش چراغ وصل کردن،یکی از لامپاش احتمالا نوسان ولتاژ داره،و نمیدونم کی ولی بالاخره میترکه و همین آره همین دیگه چیز جالبی نداره!》
STAI LEGGENDO
Payback|kookv|
Fanfiction|انتقام| تهیونگی که تازه از لندن برگشته،مجبور به ازدواج با پسر داییش جئون جونگکوک میشه __________ جونگکوکی که به صورت پنهانی تحت درمان بخاطر مشکلات روانی ناشی از ترومای کودکیش قرار دارد! __________ نامه از دستش سر خورد،توی بهت فرو رفته بود،به سختی...
