•_چهل و یک..

49 16 7
                                    

جونگین کجاست..؟

این اولین چیزی بود که‌ کیونگسو به محض بیدار شدن از خودش پرسید.
هیچکس فضای خالی کنارش رو پر نکرده بود و پرده های اتاق رو نکشیده بود اتاق سرد و تاریک بود.

"کیونگسو:جونگینن..؟!

هیچ جوابی نگرفت و بیشتر گیج شد.

شاید تو حموم بود پس چرا وقتی صداش کرد جوابش نداد؟

از رو تخت بلند شد هودی بزرگ جونگین رو با یک شلوار پوشید و از اتاق خواب خارج شد.

بدنش میلرزید چخبر شده بود؟نکنه جونگین یادش رفته بود دیشب بخاری رو روشن کنه؟ولی وقتی میخواست بخوابه که هوا خیلی گرم بود.
شاید اون فقط دچار پارانوئید شده بود.

"کیونگسو:جونگین؟

دوباره صداش کرد تا اینکه باشنیدن صدایی از آشپزخونه سرش به اون سمت چرخوند و جونگینُ اونجا دید.

کیونگسو میخواست از خوشحالی منفجر بشه چون اتفاق بدی برای جونگین نیوفتاده بود ولی متوجه شد که چشماش قرمزن و پف کردن و زیرشون سیاهی افتاده انگار که اون گریه کرده باشه..؟موهاش هم بهم ریخته بود و بنظر میرسید که اصلا نخوابیده ولی با این وجود،کیونگسو از دیدنش خوشحال شد.

"کیونگسو:جونگینن!

به سمتش دویید و با حلقه کردن دستاش،صورتش داخل گردنش فرو برد.

"کیونگسو:چرا امروز صبح تو تخت نبودی..؟! من فکر کردم تو ناپدید شدی یا همچین چیزی...

"جونگین:متاسفم(درحالیکه که دستش روی کمر کوچیک کیونگسو گذاشته بود عذرخواهی کرد.)

"کیونگسو:اشکالی نداره..(لبخند زد.)

"جونگین:نه،متاسفم..نه فقط بخاطر این جوری بیدار شدن از خواب بلکه بخاطر همه چیز

کیونگسو به آرومی ازش فاصله گرفت و اخم کرد.

"کیونگسو:همه چیز؟در مورد چی حرف میزنی؟تو کاری نکردی که به من آسیب بزنی و هرگز این..

جونگین دستاش مشت کرد و ناخوناش تو گوشتش فشرد.

"جونگین:متاسفم برای هرکاری که قراره با تو انجام بدم.

"کیونگسو:چی؟

"جونگین:من میخوام از هم جدا شیم.

اخم کیونگسو عمیقتر شد و خندید در حالیکه واقعا این شوخی رو متوجه نمیشد.

"کیونگسو:جونگین شوخیت واقعا خنده دار نیست! این برای شوخی کردن خیلی هم ناراحت کننده اس دفعه بعدی که خواستی شوخی کنی یک بهترش پیدا کن!

جونگین دوست داشت که این یک شوخی باشه و اونم درست مثل کیونگسو بهش بخنده ولی اینطور نبود همه چیز واقعی بود.

I .still. love. you(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now