چند ثانیه...
فقط چند ثانیه با شوک به سوراخ توالت خیره بود و بعدش چنان دادی زد که پسر بیرون توالت رو از جا پروند و باعث شد وحشت زده سمت در هجوم ببره و محکم بکوبه بهش.
_لی فلیکس چت شد...باز کن این کوفتیو...
_عنممممم...عنممممم...عنم افتاد تو چاههههه...
فلیکس با زجه گفت و چان فقط چند ثانیه براش کافی بود تا لود بشه و بلافاصله بزنه زیر خنده.
_خاک تو سر احمقت کنن زهرهام ترکید بچه...خو به درک...دوباره میگیری...
_دوبارهههه؟! اصلا میفهمی چی میگی؟! کلی زور زدم تا بیاد و بعدش زارت جلوی چشمام افتاد تو چاه و حالا میگی دوباره میگیری؟! میدونی چه خفتی رو بخاطرش تحمل کردم؟!
چان که نمیتونست جلوی خندهاش رو بگیره فقط بلند بلند میخندید و حتی وقتی یه مرد دیگه وارد دستشویی شد و با تعجب بهش نگاه کرد و به حرفهای فلیکس راجعبه عن قشنگش گوش داد هم دست از خندیدن برنداشت و در نهایت دوتاشون زدن زیر خنده و با دیدن قیافهی قرمز شدهی فلیکسی که از توالت زد بیرون حتی خندهاشون بیشتر هم شد و مرد غریبه از شدت خنده فقط از دستشویی فرار کرد و چانی که نفس کم آورده بود آویزون پسر کوچیکتر شده بود و محکم میزدش چون تنها کاری که برای نفس گرفتن میتونست بکنه همین بود.
فلیکسِ بدبختی که با ضربات پسر بزرگتر و خندههای وحشیانهاش به قیافهی خودش تو آینه خیره بود و با بدبختی به سرنوشت شومش فکر میکرد بی حس تلو تلو میخورد و حتی نمیدونست الان داره خجالت میکشه یا اینکه داره مراحل مردن رو یکی پس از دیگری سپری میکنه!
دیگه هیچ وقت قرار نبود اون آدم سابق بشه.
نه اون هم بعد از این اتفاق شوم!
چان که نمیتونست جلوی خندهاش رو بگیره فقط از دستشویی زد بیرون و اون هم بعد از چندین دقیقهی طولانی بالاخره راضی شد تا ظرف نمونهی عزیزش رو که با زحمت و عرق جبین پر کرده بود بذاره روی سینی مخصوصش و از دستشویی بزنه بیرون.
هنوز هم به مقدار زیادی شکمش درد میکرد و بخاطر حالت تهوعی که داشت تو دهنش آب جمع میشد اما دیگه نمیتونست بیشتر از این تحمل کنه و فقط دلش میخواست زودتر بره خوابگاه و بخوابه.
به دنبال چان تا تختی که بستری بود رفت و با دیدنش که مشغول برداشتن گوشی و پلیورش بود سمتش پا تند کرد.
_ممنونم...
گفت اما چان فقط تکخندی زد و چیزی نگفت، به جاش پلیورش رو سمتش گرفت و اون هم از خدا خواسته گرفت و پوشیدش.
بخاطر اینکه عجلهای از خوابگاه زده بودن بیرون حتی وقت نکرده بود گوشیش رو بیاره و بعد از حمام فقط یه تیشرت لانگ نازک تن کرده بود و خیلی احساس بدی داشت واسه همین سریع پلیوری که چان بهش داده بود رو پوشید تا بیشتر از این یخ نزنه.
ESTÁS LEYENDO
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part: 5 ✨
Comenzar desde el principio
