با نگاهی به میله که به طرز اغراق آمیزی شبیه یه کیر شق شده طراحی شده بود سمتش رفت و بی توجه به اینکه از جنس فلزـه بهش سیلی زد که باعث شد بیشتر دست خودش فلج بشه تا به اون یه تیکه آهن آسیبی برسه.
_اخخخخ...فااک...باید بمیرمممم...
دوباره همزمان که دست دردناکش رو تو بغل گرفته بود مشغول سرزنش خودش و ناله کردن شد و همچنان به قدم رو رفتن ادامه داد.
_آره نباید از امروز دیگه باهاش روبرو شم...فلیکس تو تونستی کل راهنمایی و دبیرستان رو تنهایی بگذرونی پس این دوره رو هم میتونی...آره...آره آره آره...فاااک...
با بدبختی خم شد و جزوهاش رو گرفت و راه افتاد سمت اتاقش تا برای پروژهی فرار از بنگ چان برنامه بچینه!
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
با افسردگیِ حاصلِ از دست دادن دوست جدیدش وارد اتاق شد و بعد سلام آروم به مینهویی که منتظر روی کاناپه نشسته بود خواست سمت اتاق بره که با صدای پسر بزرگتر سر جاش متوقف شد و پوکر برگشت سمتش.
_فلیکس...بیا اینجا باهات حرف دارم...
جدی گفت و فلیکس هم بی حوصله فقط ازش اطاعت کرد و رفت کنارش نشست و خیره شد تو تخم چشمهاش.
_رابطهات با چان چیه؟
_دیگه رابطهای وجود نداره...همین امروز با تصمیم من از هم جدا شدیم...
_ی...یعنی میگی با هم رل زده بودین؟ بعد انقد زود کات کردین؟
_نه خنگه...رلِ چی؟ چان که استریتـه...نه اینجوری نه...راستش امروز یه گندی زدم که تا سالیان سال نمیتونم تو چشمش نگاه کنم...
فلیکس با غم بزرگی گفت و آهی کشید و پیشانیِ خجل و خستهاش رو به کف دستش تکیه داد و نگاهش به انگشت شست بیرون زده از جورابش افتاد و با خجالتی دو برابر تلاش کرد با خم کردن انگشتهاش اون تیکهی خجالت آور رو از چشمهای تیز بین ارشدش پنهان کنه اما فایدهای نداشت چون وقتی نگاهش دنبال نگاه مینهو گشت درست جایی پیداش کرد که خیره به پاهاش بود و داشت خیلی متفکر بهش نگاه میکرد.
_نمیدونم کی پاره شد...
با صدای پایینی زمزمه کرد اما جواب مینهو باعث شد خیالش راحت شه که انگار اون لکهی ننگ رو ندیده.
_ببین...چند وقت پیش بین ما و چان یه اتفاقی افتاده که تو ازش خبر نداری...من اولش فکر میکردم چان بخاطر ما بهت نزدیک شده بخاطر همین اون روز عصبانی شدم...راستش اون اتفاق واقعا ناخواسته و غیر عمد پیش اومد...فقط میخوام بدونی که اگه یه موقع چان چیزی از ما گفت بدونی چه اتفاقی افتاده.
_چه اتفاقی؟
فلیکس که حالا بنظر کنجکاو شده بود با صدای بلندتری پرسید و کمرش رو انگار که سر حال شده باشه صاف کرد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:4 ✨
Start from the beginning
