_فااااااک...
بعد از دو ساعت درس خوندن پشت هم سرش رو به عقب خم کرد و نالید و جزوهی کوفتی رو کنارش کوبید به زمین.
_واقعا؟! مگه مدرسهست که داره تند تند امتحان میگیره؟
دوباره غر زد و با غصه سرش رو کج کرد و به روبروش خیره شد.
نفس عمیق و خستهای کشید و نگاهش رو به راه پله و نردههاش داد.
همینطور درگیر نردهها بود که با گیر کردن نگاهش به قسمت بالایی نرده و اون میلهی قطور یهو برقی از بدنش رد شد و همزمان با زنگ خوردن گوشیش تند تند جواب داد و از اونجایی که منتظر تماس دوست عزیزش هیونجین بود فوری بدون حتی نگاه انداختن به صفحهی گوشی به حرف اومد چون هرگز فکر نمیکرد اون لعنتی پشت خطش نباشه...
لعنت خدا بر شیطان آخه کی بغیر هیونجین کوننشور این ساعت از روز بهش زنگ میزد؟
_تو راه پلههام و زدم بالا...اونقدر زدم بالا که با میلهی راه پله تحریک شدم و میخوام بهش بدم...فاک...
تند تند گفت و سکوت پشت خط چند ثانیه طول کشید تا بالاخره چان به حرف اومد و فهمید چه گندی زده و چی و به کی گفته!
_فلیکس، چانم...
_م...ها ها ها ها...چانشی تویی؟!!!! ای بابا...هه هه هه...یه لحظه اشتباه گرفتم...شوخی کردم شوخی...
"فاک فاک فاک ریدی"
تو سرش خودش رو به باد فحش گرفت و با مشت محکم کوبید به سر خودش که قضیه خیلی دردناک براش تموم شد.
_لیکس...خواستم بگم من امشب نمیرم تعمیرگاه...نرو تا اونجا...میبینمت...
_ها؟! آها؟! باشه باشه...
تند تند گفت و به وضوح صدای خندهی آروم پسر بزرگتر پشت خط رو شنید و بعدش بلافاصله تماس قطع شد.
آروم گوشی رو از گوشش فاصله داد و آوردش روبهروی صورتش و با بدبختی و انزجار خیرهاش شد.
_چطور تونستی تا این حد برینی؟! حالا قراره چجوری باهاش مواجه بشی؟! فااااااااک خدای بزرررررگ...
صداش رفته رفته بلند شد تا اینکه به فریاد تبدیل و مشغول چنگ گرفتن موهاش شد.
با استرس از جاش بلند و مشغول قدم رو رفتن تو راهرو شد.
_فاک حتی نگفتم میخوام بکنم گفتم میخوام بدمممم...وای وای وای...نفسم...وای نفسم بالا نمیاد...وای...الان بیچاره با خودش چه فکری میکنه؟!...چه فکری میکنه؟! فکر میکنه من یه منحرف از راه به درم که داشتم بهش خط میدادم و معصومیتش به خطر میوفتهههه...خداااااا...
با حرص از موهاش میکشید و خودش رو سرزنش میکرد و از اینور راهرو به اون طرفش میرفت.
چطور شده بود که انقدر ریده بود؟
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:4 ✨
Start from the beginning
