فلیکس حالت منزجری به چهرهاش داد و با اخم سیم هندزفری رو از تو گوشش کشید و با حرص به رو به رو و رفت و آمد ماشینها تو خیابون خیره شد.
آهی کشید و سعی کرد خودش رو روی صندلی عقب تر بکشه تا آفتاب دست از صاف تابیدن تو تخم چشمهاش برداره.
_فاک...چرا انقد گرمه لعنتی...
با حرص گفت و نگاهش رو چرخوند و به پیرزنی داد که آروم آروم قدم برمیداشت و داشت طرف ایستگاه دانشگاه میومد.
بیتوجه نگاهش رو دوباره به صفحهی گوشیش داد و به قیافه دختری که داشت با هیجان قضیه یه جرم رو تعریف میکرد نگاه کرد که هنوز هم در حال با آب و تاب تعریف کردن بود با این تفاوت که الان دیگه صداشو نمیشنید.
_هعیی...
آهی کشید و با چند بار ضربه به صفحه گوشیش از اکانت اینستاگرامش خارج شد و با نشستن شخصی کنارش نگاه کوتاهی به پیرزن انداخت که حالا کنارش نشسته بود و داشت با لبخند و سر کجی نگاهش میکرد.
معذب چندتا پلک سریع زد و خودش رو زد به اون راه و دوباره سرش رو فرو کرد تو گوشیش تا شاید پیرزن دست از خیره شدن بهش برداره.
واقعا این زنک چش شده بود؟!
_دانشجویی؟
_بله؟!...بله بله...
اولش گیج پرسید و بعد از فهمیدن منظور پیرزن تند تند جواب داد.
_چقد نازی عزیزم...
پیرزن گفت و کف دستش رو به گونهی پسر شوکه کشید و نوازشش کرد.
_خوابگاهی؟
_هه هه هه...بله بله...
فلیکس که از شدت شوک نمیدونست باید چه عکسالعملی نشون بده فقط به احمقانه خندیدن ادامه داد.
_عزیزمی...من خونم همین اطرافه...گهگاهی میام اینجا کنار بچهها میشینم و باهاشون حرف میزنم...حس جوونی میکنم با این کار...من تنها زندگی میکنم...هر موقع خواستی میتونی بیای پیشم...دوست داری الان با هم بریم؟! بیا بریم خونهام...
پیرزن با ذوق گفت و دستش رو روی دست شوکه فلیکس که روی رونش بود گذاشت و گرفتش.
_میای بریم با هم؟! میشینیم گپ میزنیم و چای میخوریم...نظرت چیه؟
_ها...بله؟! نه نه من چیز دارم...کلاس دارم...خیلی سرم شلوغه...الان...اااع اتوبوسمون که اومد باید برم...
ترسیده تند تند گفت و از جاش بلند شد و پلاستیک خریدهاش رو تندی جمع کرد و تقریبا خودش رو داخل اتوبوس پرت کرد.
فوری جایی برای نشستن پیدا کرد و تو صندلیش جمع شد.
خیلی آروم و کوچولو کوچولو بالاتر اومد و نگاه یواشکیای به پیرزن که هنوز هم سرجاش نشسته بود و با ذوق و کنجکاوی نگاهش میکرد کرد و با چشم تو چشم شدن باهاش فوری دوباره روی صندلی خودش رو پایین کشید و شوکه به رو به رو خیره شد.
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:4 ✨
Start from the beginning
