چند دقیقهای به همین منوال گذشت، البته با تیکه پرونیهای شیوون برای عوض کردن جو تا اینکه بالاخره کار دو مرد بزرگتر تموم شد.
چان حین گذشتن از کنار پسر کوچیکتر بخاطر چشم غرهای که نسیبش شده بود با خنده پارچه روغنی که دستاش رو باهاش پاک میکرد سمت صورت پسر کوچیکتر پرتاب کرد و صداش رو درآورد.
_یااااااا کثافتهههه...
فلیکس با حرص داد زد و پارچه روغنی رو به پشت پسر بزرگتر که داشت وارد اتاقک میشد پرتاب کرد و از جاش بلند شد.
بعد از خداحافظی تندی با مرد بزرگتر که هنوز هم به کاراشون میخندید از تعمیرگاه زد بیرون و سمت پارکی که جلوش بود پا تند کرد.
ساعت یازده شب بود و تقریبا خیابون از آدمها داشت خالی میشد.
پارک خلوت بود و فقط یکی دوتا خانواده با بچههاشون و چندتا زوج در حال گشت زنی بودن.
قدمهاش رو آرومتر برداشت و سمت تابی که چند ثانیه قبل دختر بچهای داشت روش بازی میکرد رفت.
آروم از زنجیرش گرفت و مانع حرکتش شد.
نگاهی به اطراف انداخت و وقتی مطمئن شد کسی اون اطراف نیست آروم و با شیطنت حفاظ جلوی تاب رو بالا داد و نشست روی صندلیش و حفاظ رو برگردوند سر جاش.
با ذوق زبونش رو آورد جلو و گازی ازش گرفت و آروم مشغول تاب دادن خودش شد.
سرش رو به دستش که دور زنجیر پیچیده بود تکیه داد و به زمین خیره شد.
چند دقیقهای رو تو همین حالت موند تا اینکه متوجه نزدیک شدن چان شد.
بدون واکنشی فقط زیر چشمی مشغول دید زدن پاهاش شد.
چان دور زد و پشت سرش قرار گرفت و فلیکس متعجب سرش رو بلند کرد و به عقب نگاه کرد.
چان پشتش قرار گرفت و بعد از لبخندی آروم هلش داد.
فلیکس هول شده محکمتر زنجیر رو چسبید و صدای آروم و ذوق زدهای داد.
_یاااا آرومتر...
وقتی چان محکمتر هلش داد اعتراض کرد و پسر بزرگتر رو خندوند.
_نترس بیوفتیم بلایی سرت نمیاد...
_تو از کجا میدونی؟! خیلی هم وحشتناکه بیوفتم...پس وظیفهات رو درست انجام بده و حرف گوش کن...
از حرفش پسر بزرگتر بلند خندید و محکمتر هلش داد.
_یاد بچگیات افتادی؟
_چه ربطی داره...تو دلت نمیخواد تاب بازی کنی؟
چان فقط در جوابش خندید و بیخیال تاب دادنش شد.
آروم رفت سراغ تاب کناریش و بعد از کلی تلاش بالاخره تونست تو تاب جا بشه.
به هر حال جثهی بزرگتری داشت و جا شدن سخت.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
✨Crisis of twenty years ✨
Hayran Kurgu𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:4 ✨
En başından başla
