+تموم نشد؟!
_نه...
+الان چی؟!
با لحن زاری گفت و نگاه بی حس چان روش افتاد و پوکر خیرهاش موند.
دستهاش رو به لبه موتور تکیه داد و سمتش خم شد و همچنان خیرهاش موند.
_ فلیکس...
فلیکس که از توجه یهویی پسر بزرگتر ترسیده بود سر جاش صاف ایستاد و چند تا پلک زد.
+هم؟!
چان همچنان برای چند ثانیه طولانی از اون فاصلهی نزدیک خیرهاش موند ولی در نهایت چیزی نگفت و دستکشهاش رو درآورد و از کنارش رد و شد و فلیکس شوکه نگاهش کرد و همون طور پشت سرش راه افتاد.
+چی میخواستی بگی؟! انگار داشتی با چشمهات بهم فحش میدادی...
همچنان که پشت سرش میرفت تند تند غر زد و با توقف ناگهانی پسر بزرگتر محکم بهش برخورد کرد و با اخم سمت جلو پیچید تا علت توقفش رو بفهمه که با خروج شیوونی که بهشون لبخند زد و لحظه آخر با انگشت به نوک بینیش ضربهای زد اون هم نیشش باز شد.
*دیگه وقت رفتنه؟!
+نمیدونم...آره؟!
*رئیس که فک کنم بخوان برن...
شیوون شونهای بالا انداخت و بعد از خندهی ریزی به قیافه فلیکس راهش رو کشید و رفت و پسر کوچیکتر فوری مسیرش رو ادامه داد و پشتسر چان وارد اتاقک شد.
با کنجکاوی گوشه و کنار اتاقک رو از نظر گذروند و در نهایت نگاهش به چانی افتاد که لباس یسرهاش رو درآورده بود و زیرش یه تاب حلقهای خاکستری داشت که خیسی روش نشون از عرق کردن زیادش میداد.
+تا حالا کسی بهت گفته خیلی جذابی؟!
همون طور که سمتش میرفت و با عجله از تو کولهاش چیزی در میآورد گفت و درست رو به روی چانی که بهش نیشخند میزد وایساد و بعد از درآوردن بادی اسپلش از دستهای چان دونه دونه گرفت و زیر بغلش اسپری کرد و حسابی و خیلی دیوثانه بدنش رو دید زد و در نهایت فقط یکم عقب کشید و با ذوق تماشاش کرد.
چان ابرویی بالا انداخت و بعد از بو کردن بدنش که بوی بشدت شیرینی مثل آبنبات میداد تکخندی زد و خیلی یهویی صورت پسر کوچیکتر رو گیر انداخت و مشغول پاک کردن نوک دماغ روغنیش شد و فلیکس که دردش گرفته بود رو به تقلا برای فاصله گرفتن انداخت.
+یاااا بیخیال درد داره...
_کثیف بود بچه...و در ضمن...این که چیزی نیست...یاد بگیر یکم آستانه دردت رو ببری بالا...تو زندگی دردای بدتر از اینم هست که باید تحملشون کنی...
با منظور و خنده گفت و فلیکس عصبی از بغلش در اومد و ناراضی دماغش رو تو دستش گرفت تا مثلا از دردش کم کنه.
BINABASA MO ANG
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:2 ✨
Magsimula sa umpisa
