بالاخره به صندلی مد نظر همیشگیش رسید و پسر کوچیکتر رو سمتش هُل داد و خودش هم رو به روش نشست و برای چند ثانیه فقط گوشهای قرمز شده و قیافه داغ شدهی پسر بچهی رو به روش رو از نظر گذروند و خندید.
دیوث کوچولو...
داشت خوش میگذروند؟!
_خب؟! چی میخوری؟! امروز با من...چون اذیتت کردم...
فلیکس بدون نگاه کردن بهش سرش رو کرد تو منو و چند دقیقهای رو پشتش موند تا ریکاوری بشه و از حالت انحرافش بزنه بیرون و معصومیت دوستی معصومانهاشون رو حفظ کنه.
نفس عمیقی کشید و بالاخره چشمهاش تونستن لیست منو رو بخونن.
+امممممم خب...سیب سوخاری...پیتزا سیر و استیک و از این مرغ سوخاری سه تیکهها...
_ماشالا خوش اشتها هم هستی...
مسخرهاش کرد و نتیجهاش فقط شد چشم غرهی پسر کوچیکتر.
بعد از سفارش دادن به گارسون سرش رو کرد تو گوشی و پسر کوچیکتر این موقعیت رو گیر آورد که یواشکی دید بزنتش.
"دیوث خراب"
تو ذهنش خطاب به چان گفت و با قرار گرفتن بشقابی روی میزشون و بالا اومدن سر چان سریع نگاهش رو ازش گرفت و به غذاهای روی میز که ازشون گرما میزد بیرون با خباثت نگاه کرد.
_آرامش خودتو حفظ کن همش مال خودمونه...
+حسابش با توهاااا...
_خیلی رو داری...منه بدبخت دارم کار میکنم و تو مفت خور داری از پول بابا ننت خرج میکنی...
+دقیقا علت همینه...من بیکار و آس و پاسم و تو کار میکنی...در نتیجه اونی که پول داره و باید حساب کنه تویی...
_رو نیست که...
فلیکس همون طور که تند تند چندتا سیب زمینی سرخ شدهی سسی شده رو به دهنش نزدیک میکرد تکخندی زد و همشون رو چپوند تو دهنش.
+مممممم عالیه...دلم میخواد بخاطرشون بمیرم...قشنگ لذت سکسو داره...
پسر کوچیکتر بی هوا با لبخند پهن و دهنِ پر گفت و پسر رو به روش رو کنجکاو کرد.
_تجربشو داشتی مگه؟!
+تجربه چی؟!
فلیکس که نفهمیده بود چی گفته گیج سوال پرسید و چان با خنده سوالش رو کاملتر پرسید.
_تجربه سکس...تا حالا سکس داشتی؟!
پسر کوچیکتر پوکر نگاهش کرد و چند دقیقه برای جواب دادن صبر کرد.
+نخیر...من از لحاظ معصومانهای گفتم نه با آدما...با غذاها گفتم...
_خب برام جالب شد دیگه...خواستم از تجاربتون بهره ببرم که دیگه نَرَم با آدما...
YOU ARE READING
✨Crisis of twenty years ✨
Fanfiction𓍯 #Crisis_of_twenty_years ─Couples: #Chanlix, #MinSung ─Genres: Comedy, Dram, Slice of life, Smut ─Author: #Boom 彡 @FanFiction_Land ִֶָ 𓂃 دورانی پر از شور و هیجان و رویا همراه با چاشنیِ طنزی تلخ... بخشی از زندگی که بعد از گذر ازش همیشه شبیه یک ر...
✨ part:2 ✨
Start from the beginning
