مثلاً دوست داری اینجوری صدات کنم؟
شمردن چراغای خیابون که ماشین با سرعت از کنارشون رد میشد، جادهای که میدونستم منتهی به سئول نبود، یادآوری حرف تهیونگ سرناهار به مادرم که گفته بود:
"باید برگردم و اگر میشه جین با من برگرده چون توی کارا بهش نیاز دارم"
داشت کمکم جینِ غرغروی درونم رو بیدار میکردپوف کلافهای کشیدم
"میشه بگی کجا میریم؟ تو که کاری برای انجام دادن نداشتی چرا به مامان سادهی من دروغ گفتی؟"
دستمو توی دستش گرفت، پشتشو بوسید و رهاش نکرد
"جینی انقدر عجول نباش خودت متوجه میشی"
دوباره چند بار پشت دستمو بوسیدلبخند مرموزی از فکرم روی لبم نِشَست
"آخرین باری که رفتم دستشویی دستمو نَشُستم"
"ای پاپی دروغگو"
"چی باعث شده فکر کنی بهت دروغ میگم؟"
"چون تو پسر تمیزی هستی"از اینکه چیزی رو نمیدونستم خوشم نمیومد
و یادآوری صبح که وسط بوسیدن تصمیم گرفت برای امروز کافیه بیشتر حرصم میگرفت
"تو باید چیزایی بیشتری میدیدی تا متوجه بشی تمیز هستم یا نه"
از گوشه چشم بهم نگاهی انداخت و دستمو رها کرد"جینی خیلی منحرفی رو نکرده بودی این بخشتو"
"تِهتِه خیلی چیزا داشتم که نذاشتی رو کنم"
بهش چشم غره رفتم و برگشتم سمت پنجره
توقف ماشین زیر سایه درخت کنار خیابون، نِشَستن دست تهیونگ روی رونم و حرکتش سمت قسمت داخلیش باعث شد برگردم سمتش و پاهامو برای جلوگیری از حرکت بعدیش بهم بچسبونمبا یهلبخند کج کمربندشو باز کرد و سمت من خم شد
"چرا جینی کوچولو مگه نمیخواستی چیزاتو رو کنی"
"برو کنار کسی میبینه"
بیشتر نزدیک شد دستشو روی گردنم گذاشت و تا رونم نوازش وار کشید
"خب ببینه"
"ما وسط یکی از ایالت های آمریکا نی...
لبمو بوسید و با بازکردن کمربند ازم فاصله گرفت
از ماشین پیاده شد و من بازم اونی بودم که با احساساتش بازی شده بودتوی ذهنم داشتم سوپ تهیونگ رو به عنوان پیش غذا روی میز میذاشتم تا بعد از میل کردنش به غذای اصلی که تهیونگ کبابی بود برسم و به عنوان دسر تهیونگ ژلهای رو سرو کنم
عصرانه هم چای با عصاره تهیونگ دم کشیده رو بنوشم
و درنهایت روی بالشی که با موهای تهیونگ ساخته بودم یهچرتی بزنماما ضربهای که انگشتای کشیدهش به شیشه زد و صداش که پشت بندش توی گوشم پیچید بهم یادآوری کرد من هنوز موفق نشدم مرحله اول یعنی شکار تهیونگ رو تکمیل کنم
"پاپی پیاده شو دیگه یهجای خوب آوردمت"با چرخوندن چشمم پیاده شدم
"جینی حس میکنم خیلی ناز میشی وقتی چشاتو اینجوری میکنی دفعه بعدی اینجوریشون کنی فرقی نداره کجا باشیم میبوسمت"
"این تهدید بود؟"
"نه میتونی به عنوان تشویق درنظر بگیری به دیدگاه خودت بستگی داره"
"نظرت چیه بیشتر از پاهات کار بکشی و کمتر از دهنت؟ میتونستی استفاده های بهتری از اون دهن داشته باشی"
![](https://img.wattpad.com/cover/341461957-288-k321138.jpg)
YOU ARE READING
the one I have waited for
Randomیه داستان کلیشهای... که صرفاً جهت اینکه تهجین خیلی کم پیدا میشه اینجا شروعش میکنم