Part 26(Distance)

86 26 13
                                    

همین حالا ووت و کامنت من رو بدید !

تجربه ثابت کرده اگه همین اول نگم دیگه تهش کسی حوصله نداره ستارمو رنگی کنه

هق هق ☹

*********************

چهار ماه بعد

Chan pov

در حالی که فصل بهار سپری میشد

گوشه دنج کافه ای که مدتی بود در اون کار میکردم نشستم

به ظرافت دست هاش روی سرامیک سفید فنجون قهوه نگاه میکنم

به لبخندش وقتی به عمق چشم هام خیره میشه و هلال لب هاش ...

از زیباییش ، این نعمتی که خدا بهش ارزانی داده ، متعجب میشم

و عصر ها درست وقتی که سعی میکنه خستگیش رو پنهون کنه ، به سکوت اندوهناکش گوش میدم و به وجود دستی پنهان که روحمون رو به سمت هم میکشه پی میبرم

استراحت بسه

حالا وقتشه برای موسیقی بعدی اماده شم

اواز خوندنم اصولی نیست این گلوم رو به درد میاره اما تا وقتی باعث بشه با نگرانی بهم نگاه کنه و اب گرم برام بیاره ، جدا باهاش مشکلی ندارم

بد جنسانه از نگرانیش برای خودم لذت میبرم

به نظر میاد صاحب کافه به رابطه بینمون کمی شک کرده ولی خب تا زمانی که کافه اش شلوغ باشه و جیبش پر پول ، فکر نکنم اونقدرا هم براش موضوع بین ما جذاب باشه

اخر شب ها هم هر دو توی فروشگاه کار میکنیم

من انبار و قفسه ها رو مرتب میکنم و بکهیون هم به مشتری ها میرسه و هر از گاهی تو چیدن وسایل تو قفسه ها بهم کمک میکنه این جوری منم میتونم از کنارش بودن لذت ببرم

از ماه پیش درمانش رو شروع کرده

هنوز به کسی راجع به ترومایی که داره نگفته

اما دکتر میگه همه چیز داره خوب پیش میره و تحت کنترله ...

توی تمام جلسه ها اصرار داره که منم کنارش باشم

این باعث میشه یه جورایی به خودم افتخار کنم

همزمان داره روی دو تا موضوع کار میکنه

هم این که دوباره حرف بزنه

هم این که از لاک دفاعیش بیرون بیاد

تصمیم گرفتن از موسیقی شروع کنن

الان دو هفته ست با هم میریم موسیقی درمانی

فعلا فقط امیدوارم !

بعد از اونشب دیگه راجع به دانشگاه و رشته تو خونه حرف نزدیم

Sound Of Silence🌼|Chanbaek Where stories live. Discover now