زندگی شیرین part 31

1.8K 147 36
                                    

جونگکوک

به سمت جیمین و بقیه رفتیم که هنوز فکشون به زمین چسبیده بود

تهیونگ: سردت که نیست امگای قشنگم

جونگکوک: نه این شنل زیادی زخیم فقط به سختی دارم راه میرم
تهیونگ: تحمل کن عزیزم دیگه اخر جشن

به دوستان رسیدیم

جونگکوک: ببند فکت جیمین راه بند آورده

جیمین: فک خودم صاحب اختیارشم

یونگی: تبریک میگم زوج جذاب

یونا: خب جونگکوک از همین الان یه نوبت عکس با گرگت می خوام

تهیونگ: پس من چی

یونا : فکر نکنم جرعت نزدیک شدن به گرگ تو داشته باشم برادر

همه زدن زیر خنده

نزدیک تهیونگ شدم با مالکیت گفتم:
خیلیم الفام جذاب و خوشگل گرگش البته که فقط خودم می تونم نزدیکش باشم

جین:بابا یواش لونا کسی دنبال شوهرت نیس

خانم جئون: پدر سگ دلبری هاشم به خودم رفته

آقای جئون: عزیزم پدرش منما

همه زدن دوباره زیر خنده

جیهوپ : امیدوارم قدرت پک مون با حضور لونای زیبامون دو برابر بشه

تهیونگ : قطعا همینطوره شک نکن

نامجون: جینی گرسنت نیست عزیزم

جین: من نه ولی جینام کوچولو غذا می خواد

جونگکوک: خب بریم همگی یه چیزی بخوریم منم گشنمه

تهیونگ : خب من برای خودمون تو خونه غذا تهیه کردم بریم خونه ما

خانم جئون: آخ قربون داماد گلم بشم انقدر جنتلمن

جونگکوک:تا حالا یه بار قربون من نرفتی مامانااا

جیمین: داماد از بچه آدم عزیز تر جونکوکی

جونکگوک: خب حالا با اینکه اشتباه میکنی جیمینی ولی با ارفاق قبول میکنم

بالاخره رسیدیم به طبقه ۸

یونا: به به اشتهام با دیدن این غذا ها چند برابر شد

شوگا: به نظرم این همه سختی امروز ارزشش داشت

آقای جئون: دستت دردنکنه پسرم سنگ تموم گذاشتی

تهیونگ :
واقعا از همگی ممنونم امروز خیلی کمک کردید
براتون تو شادی ها جبران کنیم
ما بریم لباسمون عوض کنیم بیایم

با تهیونگ سمت پله ها رفتیم تا به اتاق بریم

جونگکوک: ته دیگه دید نداریم من نمی تونم این شنل تحمل کنم درش بیار یا بغلم کن

Everlasting Love•°vkook•°Where stories live. Discover now