ساحلparr 27

2.6K 163 33
                                    

جونگکوک

یک ساعتی بود که ساحل رسیده بودیم

چادر ها رو آماده کرده بودیم

چون کمی دیر رسیده بودیم هوا تاریک شده بود
آلفا ها داشتند آتش درست می‌کردند.

تهیونگ یدونه صندلی بادی خرگوشی برای من خریده بود که هم سردم نشه هم به پشتم فشار نیاد.

البته بماند چقدر یونا و جیمین مسخره بازی در آوردن

جونگکوک: تهیونگ بیا گوشت ها رو ببر آماده است

تهیونگ : الان میام

تهیونگ با یه سیخ بال مرغ اومد گفت بخورید تا داغ می‌چسبه

بعد هم گوشت های رو برد کباب کنند

جین: دلم می خواد زودتر صبح بشه بریم شنا

یونا: آه دست رو دلم نذار من مایومم پوشیده بودم که اومدیم سریع برم تو آب اما خب فکر نمیکردم مسیر طولانی باشه و هوا تاریک شه

مامانم: منکه بیشتر گرسنم
فعلا مغزم نمیکشه به چیز دیگه ای فکر کنم
این آلفا های گولاخ چقدر طولش دادن !!

جیمین: آره همش تقصیر این پیشی بهش میگم بذار ما درست کنیم فاز جنتلمن بودن میگیرن ...فکر کرده من خرم  نمیدونم می خواد موقع کباب کردن انگولک کنه!.

همینجوری که داشتم بهشون گوش میدادم صدای مسیج گوشیم اومد.

تهیونگ چرا پیام داده

تهیونگ: بدو بیا چادر خودمون توت فرنگی‌

بلند شدم رفتم سمت مخزن آب دستام شستم بعد هم رفتم سمت چادر.

تا رسیدم چادر کشیده شدم داخل یه جیغ کوتاه کشیدم که تهیونگ دستش گذاشت رو دهنم.

تهیونگ: چرا جیغ میکشی جونگکوک منم

جونگکوک: این چه وضعش قلبم اومد تو دهنم

تهونک: ببخشید قلب من ولی دیگه نمی تونستم تحمل کنم .

دستم انداخت دور گردن ته و با کیوتی گفتم:

چون ته ته دلش برای کوکی تنگ شده میبخشم

محکم تو بغلش فشارم داد و شروع کرد تف مالی من..

منم با خنده میگفتم نکن ته
دستش برد زیر لباسم شروع کرد
مالیدن سینه هام

جونگکوک: هوممم ته

لبام و رو لبش گذاشتم
خودم بوسه رو کنترل کردم
لبای گوشتی آلفام زیادی سکسی

تو همین حین تهیونگ بند سوتینم باز کرد

بوسه رو با یه گاز کوچولو از لب پایینم به دست گرفت
همزمان دکمه پیراهنم باز کرد
سینه هام افتاد بیرون

سرش آورد عقب به سینه های من نگاه کرد که با کیس مارک های شب قبل طراحی شده بود

جونگکوک:چرا طوری نگاه میکنی انگار شاهکار هنری دیدی ،نگاه چه بلایی سرم آوردی

Everlasting Love•°vkook•°Donde viven las historias. Descúbrelo ahora