روز خوبpart 29

2.1K 138 16
                                    

تهیونگ
با صدای مرغ های دریایی از خواب بیدار شدم
ساعت نگاه کردم ۸ و نیم بود
اوه چقدر خوابیدم

برگشتم جونگکوک بیدار کنم که دیدم رو تخت نیست
با تعجب بلند شدم ملافه تخت جمع کردم
انداختم تو سبد کنار حموم

شلوارم از زمین برداشتم پوشیدم
بیرون اتاق رفتم
جونگکوک تو آشپزخونه در حال آشپزی بود
با یه پیراهن سفید که از بزرگیش معلومه مال من

آروم جلو رفتم و از پشت بغلش کردم

جونگکوک: تهیونگ انقدر یهویی بغلم نکن میترسم یه خبری بده میای

تهیونگ :عادت میکنی بیبی
کمرت درد نمیکنه توت فرنگی؟
چقدر زود بلند شدی ؟

همونطور که داشت صبحانه رو درست می‌کرد سرش تکیه داد به شونم و با دلبری گفت:

یکم کمرم تیر میکشه اما در کل خوبم
می خوام عشقی که الفام بهم داده رو با یه صبحانه خوشمزه کامل کنم‌.

با حرفش قند تو دلم آب شد اخه چرا انقدر این توله دلبر و شیرین زبون!؟

برش گردوندم و لبام محکم کوبوندم رو لبای عروسکی پف کردش و چند تا مک محکم ازش گرفتم

تهیونگ: بیبی من چقدر قشنگ قشنگ حرف میزنه شاگرد نمی خوای ؟

جونگکوک: اگر بری دوش بگیری بوی سکس دیشبمون از تنت بره بهش فکر میکنم ددی

بلند خندیدم این بانی زیادی بی حیا شده ولی من عاشق این روی شیطونشم

تهیونگ : می خوای قبلش یه راند دیگه بریم بیبی بعد دستم به باسنش رسوندم و فشارش دادم

جونگکوک با اخمای کیوت دستام باز کرد و گفت:
لازم نکرده همینجوری هم حسابی جر خوردم تهیونگ پایین تنم حس نمیکنم
بعدش من حموم رفتم ،زود باش برو دوش بگیر تا آماده میشه صبحانه

تهیونگ :باشه توت فرنگی

سریع یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم و لباسای تمیز پوشیدم اومدم بیرون

تهیونگ: به به بیبی با استعدادم چیکار کرده
چرا انقدر زیاد درست کردی؟!

جونگکوک: می خوام برای بقیه هم ببرم حالا بشین فعلا ما بخوریم دارم ضعف میکنم

نشستم اومدم شروع کنم که جونگکوک اومد روی پام نشست و گفت:
کوکی باسنش درد میکنه ته ته میشه اینجا بشینه

تهیونگ: این پاها متعلق به کوکی توت فرنگی
بعد کمرش گرفتم بالاتر کشیدم تا راحت تر باشه

یه لقمه خودم می خوردم یه لقمه به جونگکوک میدادم
بعد از کلی شیطونی صبحانمون تموم کردیم رفتیم آماده بشیم .

جونگکوک: وای ته من چی بپوشم همه جام کبود کردی

نه شلوارک و تیشرت می تونم بپوشم نه مایو

Everlasting Love•°vkook•°Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt