آلفای عاشق part 8

2.3K 200 13
                                    

تهیونگ

امروز بالاخره می تونم اون خرگوش کوچولو رو ببینم.
در موردش با هیونگ هام صحبت کرده بودم چون این اولین بار بود که از کسی خوشم اومده و هیچ تجربه فاکی ندارم چطور باید بهش بگم.

یونگی هم از پسری که خوشش اومده بود گفت و بعد از کلی فکر تصمیم گرفتیم که اون دو نفر به یه علتی به خودمون نزدیک تر کنیم تا بیشتر علاقه های اون دوتا توله گرگ بشناسیم.

به همین علت برای سه نفر از امگا های پک لباس مدرسه تهیه کردیم و گفتیم بین دانش آموز ها باشند تا طبیعی جلوه کنه و بعد اون دونفر همراه با این افراد صدا کنیم تا تو طبقه خودمون باشند.

من تو طبقه خودم داشتم تمام مدت توسط دوربین ها بچه ها رو میدیدم تنها هدفم هم دیدن اون خرگوشک و ریکشن هاش بود.

با چشمای درشت عسلیش با لذت همه جا رو میدید انگار علاقه زیادی به اینجا داشت.

وقتی جکسون داشت اسم های بچه ها رو میخوند به طور واضح غر غر کردنش دیدم انگار زیادی خرگوش کوچولوم سرپا نگه داشتم.

چند ساعت بعد

اه الهه ماه بالاخره که باید از نزدیک ببینمش دلم می خواد تو بغلم لهش کنم خیلی کیوت و خوشگل.

من میدونم این همون پسری که تو خواب میدیدم اما صورتش معلوم نبود .وقتی داشت با جین هیونگ صحبت می‌کرد صدای نازش دقیقا همون پسره ی تو خوابم بود.

اه فااااااک من کی شق کردم ،تهیونگ تو از کی انقدر بی جنبه شدی!!!
البته حقت تا انقدر فکر های شوم با دیدن دو تا باسن تپل نمیکردی ،خیلی باسنش خوش فرم و گرد ،کمرش هم باید در اولین فرصت برانداز کنم.

دقیقا عین آدم های پدوفیلی شدم .این تهیونگ کوچولو اولین بار با دیدن یه شخص راست میکنه قبلا تا توی رات نبودم این حالت بهم دست نمی داد.

یک ساعت مونده بود به پایان ساعت استراحت شون یه دوش گرفتم تا تهیونگ کوچولو بخوابه ،بعد لباس پوشیدم برم پرونده ها رو بررسی کنم .

دکمه طبقه ۵ زدم منتظر وایسادم برسه هنوز یک طبقه نرفته بود که در آسانسور باز شد .

اصلا فکرش نمیکردم تو این وضعیت ببینمش مثلا کلی برنامه ریخته بودیم اما حالا که شده چه بهتر ...

با چشم های درشت خوشگلش داشت سر تا پای منو دید میزد..‌

نمیدونم از کجا نیمه شیطون وجودم بیدار شد ولی کنار این پسر تمام من به هیجان می آمد  و گفتم:
اگر پسندیدی سوار آسانسور شو خرگوش کوچولو

وای چقدر کیوت با شنیدن حرف من به دماغش چینی داد اخم کرد که خیلی بیشتر از قبل کیوت شد و با عصبانیت داشت حرف می‌زد که من یک کلمه هم نفهمیدم چی میگه ...محو صورت ماهش بودم

Everlasting Love•°vkook•°Where stories live. Discover now