_ممنون که برگشتی خونه و به خانوم جی کمک کردی
+خب راستشو بخوای، من...یعنی ما داخل خونه نرفتیم فقط تو حیاط بودیم.
صحبتاشون تموم شد و سکوت جاشو گرفت.
یوهان دوباره لبخند زد و گفت
_اگه نگاه کردنت به بیبی های پِرشِسِت تموم شد بیا بریم سرکار
بعد از زدن حرفش چرخید و با قدمای بلندش راهی که اومده بودو برگشت.
بیبی های پرشسش؟ گائون نتونست به معنیش فکر نکنه. لعنت! اون رئیسش...
با بیاد اوردن چیزی سریع دویید تا به یوهان برسه.
همونجور که شونه به شونه ی همدیگه راه میرفتن، یدفعه چمنای پیچ خورده به پای گائون گیر کرد و با صورت خورد به بدن محکم یوهان. همین تماس کوتاه کافی بود تا یه صحنه ی دیگه از گذشته یادش بیاد.
جلوی افکارشو گرفت و گفت
+قبل از اینکه برم اداره یجای دیگه کار دارم
یوهان یدفعه بایستاد و چرخید تا به گائون نگاه کنه. *بیبی پرشسش ظاهرا سوپرایزای زیادی داشت. اول باغچه ی گیاهاش، بعدیش چی بود؟
*{پرشس به معنی با ارزشه و میشه برای صدا زدن اشخاص نزدیک ازش استفاده کرد و اینجا یوهان لقب "پرشس بیبی" رو به گائون داده}
_امروز سالگرد فوت سوهیونه، باید برم بهش ادای احترام کنم
چطور میتونست خواستشو رد کنه؟
_میرسونمت
***
گائون رو به روی سنگ قبر سوهیون زانو زد و انگشتاشو روی اسم سوهیون که روی سنگ نوشته شده بود، کشید. زمان براش متوقف شده بود و ذهنش داشت آخرین لحظاتی که سوهیون زنده بودو بهش یادآوری میکرد. لحظه ای که تیر خورد و خونریزی شدیدی داشت، بهش گفت مواظب خودش باشه و در آخر تو دستاش جون داد.
+سوهیونا هنوزم دنبال آدم بَدایی؟ مواظب خودت هستی؟ میتونی منو ببینی؟ یا صدامو بشنوی؟ یه نشونه بفرست تا بدونم حالت خوبه یا نه
تنها جوابی که دریافت کرد وزش باد سرد بود، تا حالا تو عمرش انقدر احساس تنهایی نکرده بود.
یوهان هیچوقت گائونو اینقدر آسیب پذیر ندیده بود و این بهش یادآوری کرد که تو این دنیای بیرحم، اون به مراقبت یوهان نیاز داره.
چند قدم نزدیکتر شد تا کنار گائون زانو بزنه ولی بعدش مردد شد و یه قدم دیگه جلوتر رفت. میدونست که سوهیون و گائون چقدر بهم نزدیک بودن و الانم با بی میلی گذاشت گائون تنها باشه. حقیقتش، سوهیون یبار مخفیانه اومده بود پیشش و بهش التماس کرده بود تا پای گائونو به نقشه هاش باز نکنه و میترسید که یوهان گائونو تو خطر بندازه. وقتی بالاخره گائون بلند شد، قلب یوهان با دیدن غم چشماش سوراخ شد.تنها کاری که یوهان الان میخواست انجام بده این بود که دلداریش بده و کتشو دور گائون که به وضوح داشت میلرزید، بپیچونه ولی فقط بی حرکت سرجاش بایستاد و هیچکاری نکرد.
اون همیشه حاضر بود تا از پرشسش مراقبت کنه ولی میدونست که هیچوقت نمیتونه قلب گائونو مال خودش کنه.
این سرما نبود که باعث لرزیدن گائون شده بود بلکه یوهان بود که بی حرکت، با قلب خالی و ظاهر سختش بایستاده بود و گائون میخواست از دستش جیغ بکشه. میخواست سرش داد بزنه تا نگهش داره و دردشو احساس کنه.
هنوزم منتظر واکنشی از یوهان بود پس به خودش جرعت داد و رفت جلوی یوهان بایستاد. صورتش با حاله سیاهی احاطه شده بود و عضلات صورتش منقبض شده بودن.
یوهان معتقد بود هیچکس دوستش نداره چون اون یه هیولا بدنیا اومده بود. و اینکه گائون انتخاب کرده بود تا باهاش کار کنه هم هیچیو عوض نمیکرد و چون احتمالا اون فقط بخاطر احساس گناهی که داشت، اینکارو کرده بود.
یهو یاد انفجار دوسال پیش افتاد. یوهان سالن دادگاهو بمب گذاری کرد و قبل انفجار گائون اومد پیشش و میخواست باهاش بمیره. احتمالا اینم برای جبران شک کردنش به یوهان و اینکه فکر میکرده اون یه قاتله بوده.
درست چند ثانیه قبل انفجار یوهان گائونو هل داده بود بیرون چون نقشه های فرارش فقط برای ینفر بود و نمیتونست گائونو هم نجات بده.
بعدش صدای فریاد بلند گائونو که اسمشو صدا زد شنید و این باعث گیج شدنش شده بود. امید و انکار با هم آمیخته شده بودن. نه، امکان نداشت کسی یه هیولارو انتخاب کنه.
به خودش اومد و با صورت گائون که روبروش بود مواجه شد. چرا ازش فرار نکرده بود؟ چیزی عمیقا درونشو تکون داد. احساسات شدیدش وادارش کرد تا دستشو بالا ببره و با انگشت شصتش اشکای روی صورت گائونو پاک کنه. گائون از کار یوهان غافلگیر شد ولی بدون گفتن چیزی غم و ناامیدیشو با بغضش قورت داد و خودشو آروم کرد
+من آمادم بریم
***
یوهان داخل شد و نگاهشو اطرافش چرخوند. نقاشی آبستره بزرگ هنوز پشت میز کارش آویزون شده بود.
قبلا با وزارت دادگستری هماهنگ کرده بود که قرار نیست دفترشو به طبقه ی آخر انتقال بده و دفتر قبلیشو میخواد. این بی تفاوتیش باعث شده بود آشوب بپا بشه چون دفتر قبلیش مناسب قاضی ارشد بود، نه رئیس دادگستری! ولی آخرش کمیسیون سر و صدا رو خوابوند و تسلیم خواسته ی یوهان شد.
اینجا جایی بود که اولین بار گائونو دیده بود و جفتشون با اینجا خیلی خاطرات داشتن. از همون ملاقات اولشون یوهان میدونست بدون شک این آدم نوری تو دنیای تاریکش میشه و البته که از کسی که متعلق به اون بود محافظت میکرد.
+میبینم که تصمیم گرفتی از دفتر قدیمیت استفاده کنی
گائون اینو گفت و انگشتاشو روی سطح براق میز چوب بلوط کشید. یوهان حرکت انگشتای کشیده شو روی بدن خودش تصور کرد.
_دنیای مادی پر از وسوسه ست. چرچقدر بیشتر از نردبون بالا بری، از قدرت بیشتری باید استفاده کنی. یه سری ریسک و خطرات هستن که برای برقراری تعادل لازمن. من فقط میخواستم یه دیدگاه بیطرفانه رو حفظ کنم که صرفا روی اجرای عدالت تمرکز داشته باشیم نه شهرت. علاوه بر این، تصمیم لغو جا به جایی دفترمم میتونه رو نظرات مردمم تاثیر بزاره
گائون آروم خندید. یوهان آی کیوی بالایی داشت و همیشه اوضاع رو به نفع خودش تموم میکرد و دست از گیج کردن گائون برنمیداشت. گائون همیشه دوست داشت بدونه یوهان چجوری میتونه موقعیتای بحرانی که به عدالت مربوط میشدن رو کنترل کنه. اون یه آدم بی عیب و نقص و کامل بود.کنار میز بایستاده بود و درحال فکر کردن به یوهان بود که یهو بازوش بین دستای قوی ای گرفتار شد و به دیوار پشت سرش کوبیده شد. از شوک چشماش گشاد شد و قلبش توی سینه محکم کوبید. نفسشو تو سینش حبس کرد و منتظر موند ببینه یوهان چیکار میکنه. اولین بار نبود که یوهان همچین حرکتیو روش میزنه. انگار این راهی بود که باهاش توجه کامل گائونو به خودش جلب کنه.
_چرا میخوای برای بار دوم برام کار کنی؟ بگو! نمیخوام از کارام ایراد بگیری، دیگه هیچوقت بهم شک نکن! میتونی صد در صد بهم اعتماد کنی؟
گائون احساس میکرد هزار جفت چشم بهش خیره شدن و سعی میکردن قانعش کنن تا به حرف قلبش گوش بده. میدونست که آخرش خودشو برای این مرد قربانی میکرد.
یوهان با خشونت گائونو تکون داد:
_میتونی؟
گائون با سرعت سرشو به معنی تایید تکون داد. به یوهان حق میداد باورش نداشته باشه.
با موافقت گائون، یوهان فشار دستشو کم کرد ولی همچنان گائونو رو به روی خودش نگه داشته بود. اونموقع بود که گائون جرعت کرد نفس بکشه. بازوهاش بخاطر فشاری که روشون بود درد میکردن و گائون مطمئن بود فردا کبود میشن ولی اهمیت نمیداد چون یوهان باعثشون شده بود.
+بهتون اطمینان میدم جای نگرانی نیست...قربان
دستای یوهانو که هنوز رو بازوهاش بودنو کنار زد، کت و شلوارشو تکوند و از دفتر یوهان رفت بیرون.
YOU ARE READING
The Return of Devil Judge
FanfictionThe devil judge Couple: Kang Yohan & Kim Gaon Genre: Bl, Romance, Crime, Author: Mist3moon3
Chapter 2
Start from the beginning
