chapter 22 : two people, one pain

172 23 28
                                    

فلش بک سوم
فصل بیست و دو : دوتا ادم، یک درد

روز ها سپری میشد و هرماینی میتونست متوجه بشه که دریکو داره کنترل کامل خاطراتش رو به دست میگیره، تا بعضی از انها رو مخفی کنه و بعضی ها رو به دستی جلوی رو طرف بزاره.

اما هنوز برای مطمئن شدن از این قابلیت باید به تمرین ها ادامه میدادن. همیشه راس ساعت هشت همون مکان همدیگه رو میدیدن و بعد از تمرین هم خارج میشدن، نه کلمه ای بیشتر و نه کمتر.

تا اون روز که هرماینی تقریبا فکر میکرد اخرین روز تمرینشون باشه، چون داشتن به روزی که ولدمورت تایین کرده بود نزدیک تر میشدن.

اون روز بود که متوجه به تفاوت شده بود. تفاوت توی احساسات یه نفر.

' دریکو '

-" کمی دیر کردی… "
هرماینی درحالی که به دریکو که با قدم های آروم به اون نزدیک میشد نگاه میکرد اینو گفت‌.

در اون قیافه ی سرد و مصمم همیشگی دریکو و سفت و سخت بودن صداش، این جمله تونست شوک رو توی هرماینی ایجاد کنه. " باهام برقص گرنجر. "

+" چ...چی؟ "
شنیده شدن این جمله از زبون دریکو مثل این بود که فیل ها بخواهند جای اسنیپ معجون سازی درس بدهند یا اینکه دامبلدور به یه وزغ تبدیل بشود. با توجه به غرور مسخره ی همیشگی مالفوی، هرماینی میتونست تمام این اتفاقات رو هضم کنه غیر از اینکه دریکو از اون خواسته بود باهاش برقصه.

+" این رو یه درخواست نبین گرنجر، یه دستور بدون "

این حرف دریکو باعث قرمز شدن گونه های هرماینی از عصبانیت شد " اون وقت چرا باید به دستورت گوش کنم مالفوی؟ "

صورت سرد مالفوی با پوزخندی تغییر کرد " چون ما یه قراری داشتیم. قرار بود به حرف های من گوش کنی "

اوه مرلین، پاک اون قرار مسخره رو فراموش کرده بود. اینکه دریکو میتونست تا یک ماه به اون دستور بده و هرماینی باید اطاعت میکرد. اما مشکل چیز دیگه ای بود، چرا دریکو به جای اینکه اونو مجبور کنه براش ادای دمنتور ها رو در بیاره و تا سوژه ی خنده بشه از اون خواسته بود تا باهاش برقصه.

-" من هرجوره سر قرارم هستم مالفوی، فقط میخوام دلیل اینو بدونم که چرا- "

دریکو وسط حرف هرماینی پرید، این یعنی تونسته بود حدس بزنه هرماینی میخواد چی بپرسه " میتونی فکر کنی یه رقص ملایم میتونه یه ذهن آشفته رو آروم کنه. هرچقدرم که آهنگ های ماگلیت احمقانه باشه. "

Night spell {Dramione}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang