chapter 21 : music player

192 26 41
                                    

فصل بیست و یکم : موزیک پلیر
پیشنهاد نویسنده این است که با آهنگ fire on fire از Sam Smith  فصل رو بخونید.

روز سومی که توی هاگوارتز میگذشت برای عملی کردن افکار توی ذهنش مالفوی رو تعقیب میکرد.

مالفوی برنامه ی خاصی نداشت، برنامه اش مثل خودش آشفته کار میکرد.

تنها بعضی شب ها راهش به اتاق ضروریات ختم میشد، هرماینی هنوز زمان رو درست نمیدید برای رفتن سراغش، و جالبیش هم اینجاست که مالفوی دیگه به اون شرطی که بسته بودن اهمیت نمیداد.

هرماینی اینو روی حساب روحیه اش گذاشته بود.

انجام کاری که تا حالا انجام نداده بودی خیلی کار سختی بود. فقط هرماینی دقیقا نمیدونست اون باید چه کار هایی رو انجام میداد.

اون شب هم مثل بقیه ی شب ها بود و مالفوی به سالن غذاخوری نیومده بود، تئودور هم ازش سوالی نپرسیده بود، طبق بررسی های هرماینی مشغول لاس زدن با پارکینسون بود.

این شد که به دنبال بلوند اسلیترینی راه افتاد. از راهی که اون موقع های شب تاریک میشد گذشت، اما این دفعه یه چیزی رو زیر پاهاش دید.

خون.

خون مالفوی بود، ولی فقط چند قطره بود، پس میشه گفت خون ریزی شدیدی نداشته و لنگ نمیزده چون خون ها بی نظم ریخته نشده بودند.

خون ها رو دنبال کرد. دنبال کرد. دنبال کرد و دنبال کرد تا به راه پله هایی برخورد که هرماینی هرگز اونا رو ندیده بود، اون راه بم بست بود.

هرماینی تمام این شش سال این راه رو بم بست میدید.

+" فکر میکنی با دنبال کردن من چیزی گیرت میاد گرنجر؟ "

صدای مالفوی آروم از پایین پله ها شنیده میشد.

هرماینی قیافه ی حق به جانب به خودش گرفت " فقط خون ها رو دنبال کردم، چه بلایی سرت اومده؟ "

+" اون فقط نتیجه ی یه مشت به خودم بود. "

این جمله هرماینی رو کنجکاو کرد تا صورت مالفوی رو ببینه، اما وقتی از پله ها پایین رفت با دماغی شکسته یا سر و لبی زخمی مواجه نشد، تنها چیزی که دیدی یه چیز بود

مشت خونی.

هرماینی ابرویی بالا انداخت " ولی تو که- "

اما مالفوی حرفش رو قطع کرد " به انعکاس خودم توی آینه "

هرماینی به سمت رو به روی دریکو رفت و به دیوار تکیه داد، ورودی پلکانی که به پایین راه داشتن بسته شد، این باعث شد هرماینی بیشتر درباره عملکرد اونا کنجکاو بشه.

Night spell {Dramione}Where stories live. Discover now