chapter 6 : slow

287 39 95
                                    

فصل ششم : آروم

-" تو؟ "

پانسی لبخندی زد " آروم باش هرماینی، ما باهمدیگه هم خوابگاهی هستیم، خیلی خوشحال که اومدی اینجا "

هرماینی اخم کرد " تو مرگخوار بودی "

پانسی نفس عمیقی کشید " من پیمان ناگسستنی بستم تا به اینجا اومدم، پس نمیتونم کاری ضد اینجا بکنم هرماینی "

هرماینی نیز نفس عمیقی کشید " تغییر کردی، یادمه قبلا متفاوت بودی "

+" اره، متوجه شدم چه کار های بدی کردم، نباید هیچ وقت اون کارها رو میکردم؛ اینو تازه الان متوجه شدم، بخاطر همین اومدم جبران کنم "

هرماینی لبخند کمی زد " خوشحالم که فهمیدی "

پانسی نیز لبخندی زد " راستی اینجا معرکه نیست؟ "

-" چرا ... اصلا نمیدونستم اینقدر با هاگوارتز فرق داره "

+" این یه انقلاب جادویی عه، قراره بهمون یاد بدن چطوری بدون چوب دستی جادو کنیم "

هرماینی اوفی کشید " و این یعنی باید پیش از حد درس بخونم "

+" نه نه هرماینی اشتباه نکن " پانسی لبخندی زد " اینجا هیچ مشق و تحقیقی نداره، اینجا فقط باید یاد بگیری چطوری با درون خودت تعادل برقرار کنی "

هرماینی اخم کرد " یعنی چی؟ "

پانسی اوفی کشید " میفهمی، دوست داری بریم این دور و بر رو ببینیم؟ "

هرماینی لبخندی زد " اره بریم "

سپس در رو باز کرد و کنار پانسی راه افتاد " فکر میکردم الان باید کنار مالفوی و بقیه باشی "

چهره ی پانسی کمی درهم رفت " اون گروه خیلی وقته از هم پاشیده، با پیروزی لرد هر کسی به یه کار مشغول شد، تنها کسایی که هنوز باهمدیگه در ارتباط هستن دریکو وتئو ان "

هرماینی سر تکون داد " که اینطور "

هرکدام از شعله ها که راهرو رو روشن میکردن رنگ های مختلفی داشتن، یکی آبی دیگری بنفش بعضی ها قرمز و بعضی دیگر نارنجی...

هیچکدوم از شعله ها لحظه ای تکون نمیخوردند، حتی خاموش هم نمیشدن، پنجره های بزرگ نیز فضای راهرو ها رو روشن تر کرده بود.

به انتهای راهروی بزرگ که رسیدن سالن بزرگی اونجا بود. بعضی از دانش آموزان موبایل داشتن و به همدیگه چیز های مختلف نشون میدادن.

بعضی دیگر نیز گوشه ای ایستاده و مشغول صحبت بودن.

هرماینی رو به پانسی نکرد " اینجا فرم خاصی نداره ؟ "

پانسی به نشونه ی مثبت سر تکون داد " اره...امشب وقتی برنامه ها رو میدن لباس های فرم هم میدن "

Night spell {Dramione}Where stories live. Discover now