Again 12

436 77 152
                                    

_ شیرموز ، شیرموز ، شیرموز ، شیرمو...

_ چه خبره؟

_ هیونگ

یونگی کلافه پاکت های شیرموز رو در پلاستیک برگردوند و اون هارو در یخچال انداخت : اینارو بعدا با خودت ببر

جونگکوک چشمکی زد و جواب داد : نکنه فکر کردین اجازه داشتین بهشون دست بزنین؟

_ هیشششش کوک بیا اینارو بچین

جونگکوک ظرف شکلات هارو از کنار یونگی کشید و با حوصله شروع به چیدن تمام خوراکی ها در ظرف ها شد
از آشپزخانه بیرون اومد و سمت هال خونه قدم برداشت ، جین و تهیونگ هر دو سرگرم چیدن مبل ها در طرفی از خونه بودن و نامجون دور میز کوتاه به تعدادشون بالشتک میچید
_هوسوک هیونگ کی میاد؟

جیمین این رو پرسید و کنار نیلی روی زمین کنار اسباب بازی هاش نشست. یونگی شونه ای بالا انداخت و گفت : نمیدونم

_ کجا فرستادی بچه مردمو؟

جین خودش رو روی مبلی که جابه جا کرده بودن پرت کرد و اینو پرسید

_ انداختمش گرگای بیابونی رو سیر کنه

تهیونگ کنار جین نشست و پرسید : یکم دیگه بیشتر باهات بمونه همین کارو میکنی

یونگی چشم هاشو چرخوند و جواب داد : به هر حال

سپس سمت نیلی برگشت و لپ هاشو نوازش کرد : چرا حرف نمیزنه؟

جیمین با تعجب گفت : هیونگ اینهمه سر و صدا میکنه. حرف نمیزنه؟

_ دلم میخاد اولین کلماتش رو بشنوم

_ هیونگ یک ماه هم نشد از موقعی که دیدیش. صبور باش

نیلی سرشو بالا اورد و با برخورد نگاهش به یونگی ، لب پایینیش به سمت پایین کشیده شد و چشم هاش به دو خط منحی تبدیل شدن ، دندون های لثه پایینش به خوبی دیده میشدن و این علامت لبخند زدن نیلی بود

_ دندوناش

با فریاد یونگی همه بلافاصله خودشون رو روبه روی نیلی انداختن : دندوناش خیلی خوب دیده میشن وای خدای من

جین سمت نامجون برگشت و محکم یقه اش رو چسبید و شروع به تکون دادنش شد : نامجونا همین هفته به فکر یه بچه میشیم . فهمیدی؟ و گرنه نیلی همه مارو میکشه همه

نامجون که در حال عکس گرفتن بود داد زد : جین همه عکسا تار افتادن

_ بچه میخام

_ جییییین

جونگکوک و تهیونگ هر دو برای دیدن اون دندون ها و لبخند برای نیلی شکلک هایی در صورتشون ایجاد میکردن و به عکس گرفتن های نامجون کمک میکردن

یونگی موهاشو نوازش کرد و اروم گفت : جیمینا ... حتی خنده هاشون شبیه همدیگست مگه نه ؟

جیمین سری تکون داد و گفت : نیلی منو یاد هوسوک چهار سال پیش میندازه ، هوپی

AgainWhere stories live. Discover now