+ چیکار کردی؟

- خاکش کردم، همین الان

تهیونگ پلکاشو روی هم فشار داد و با انگشت شست و اشارش شقیقه اش رو مالش داد

+ تو گفتی خوب شدی نامجون

- خوب شده بودم، دوباره...

+ پس بعد دیدن جین اینجوری شدی

- تنهام تهیونگ، همه میخوان ازم فاصله بگیرن

+ تو منو داری! شوگا و جیهوپ رو داری...

- من اونو میخوام...

+ تو بهش اهمیت میدی درسته؟

- آره تهیونگ، خیلی

+ بیرونش بیار، خواهش میکنم ازت، برام مهم نیست چه بلایی سر هر کسی میاری، این یه مورد رو نه، مطمئنم جین هم بعد شناختنت کنارت میمونه

- حالم خوب نیست

+ نامجون... باید این حالات رو از خودت دور کنی، اگه ببینیش حالت بهتر میشه، هر چه زودتر بیرونش بیار تا کار از کار نگذشته، باهاش صحبت کن، شب بیایید اینجا، میخوایم باهم شام بخوریم مرد، به شوگا هم میگم بیاد

نامجون لبخندی زد و دستی به صورتش کشید

- شامتو آماده کن!

+ بله چشم

تهیونگ با حالت بامزه ای گفت و تماس رو قطع کرد. تقه ای به در خورد و خدمتکار میانسالی با سینی مشروب وارد شد. تهیونگ سینی رو گرفت و سر تکون داد

- ب..بخشید ارباب

+ بگو

- من رو به خاطر جسارتم ببخشید. شما دخترم رو اخراج کردید... خطایی ازش سر زده بود؟ ما واقعا به این پول احتیاج داریم

تهیونگ با یادآوری دختر خدمتکاری که جونگکوک با دهن باز بهش نگاه میکرد و اون بلافاصله اخراجش کرده بود، پوفی کرد و نگاهش رو از زن گرفت

+ بد لباس میپوشید! خیلی آرایش میکرد... مهمونی که نمیاد! میاد اینجا کار کنه!

- اشتباه کرد، شما ببخشید

+ باشه. ولی کارای طبقه پایین رو انجام بده. اینجا نیاد!

- چشم ارباب. ممنونم!

تهیونگ سری تکون داد و به سمت حموم رفت و در رو باز کرد، به جونگکوک که با آب بازی میکرد و حتی موهاش رو نشسته بود نگاهی کرد

+ میبینم که منتظر بودی ددی بیاد حمومت کنه...

با صدای بمی گفت و سینی مشروب رو کنار وان گذاشت. جونگکوک سریع نگاهشو به تهیونگ داد و اخمی کرد

- دستم به شامپو نمیرسه! وگرنه آخر الزمان نشده که منتظر باشم تو منو بشوری!

+ بگو درد بوت سفیدم که دیشب به فاکش دادی نمیزاره بلند شم

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now