part 32

8K 1.1K 562
                                    

سخت تر از وقت هایی که بقیه تو رو نمیفهمن وقتیه که خودت هم خودت رو نمیفهمی...

تهیونگ سر تکون داد و خواست از حموم بره بیرون و خدمتکار رو صدا بزنه

- اینجوری میری؟

تهیونگ نگاهی به خودش که نیم تنه بالاش لخت بود کرد و ابرویی بالا انداخت

+ الان داری حسودی میکنی؟

جونگکوک قیافه پوکری به خودش گرفت و چشم غره ای رفت

- نخیر! فقط دارم عادت های رفتاریِ یک عدد بی حیا رو آنالیز میکنم...

+ مزخرف ترین جوابی بود که تو عمرم شنیدم

- میدونم

جونگکوک گفت و چشماشو بست. تهیونگ تک خنده ای کرد و دستگیره در رو فشار داد

- میتونم یه چیزی ازت بخوام؟

تهیونگ با صدای جونگکوک متوقف شد و سرش رو به سمتش چرخوند

+ هر چی!

نمیدونست چرا خوشحال شد، اینکه جونگکوک ازش درخواستی داشت حس خوبی بهش میداد

جونگکوک کمی تو وان جا به جا شد و به چشمای تهیونگ زل زد

- میشه جین هیونگم رو بیاری اینجا؟

تهیونگ با شنیدن این حرف لبخند روی لبش ماسید، نفسشو بیرون داد و و دستی به موهاش کشید

- ل..لطفا

تهیونگ با اخم کوچیکی که بین ابروهاش نشسته بود به زمین خیره شده بود، بعد از کمی مکث نگاهش رو به چشمای منتظر پسر داد

+ باشه جونگکوک، هیونگت امروز میاد اینجا

جونگکوک که امیدی نداشت، با شنیدن این حرف لبخند از ته دلی زد

- آقا دمت گرم، چه مرامی خرج کردی

تهیونگ به لفظ و لحن جونگکوک خندید و از حموم بیرون اومد، بعد از سفارش مشروب به خدمتکار، گوشیش رو برداشت و شماره نامجون رو گرفت

- سلام

تهیونگ با صدای سرد نامجون ابروهاشو بالا انداخت

+ سلام!‌ یه خبر از ما نگیری...

- سرم شلوغ بود

+ خوبی؟ صدات گرفته مرد

- خوبم. اتفاقا میخواستم امروز بیام پیشت

+ کار خوبی میکنی، اممم ... چیزه ... جینم بیار!

نامجون با این حرف به تپه خاکی که جین زیرش دفن شده بود نگاهی کرد

- جین نمیتونه بیاد

+ چرا؟

- چون دفنش کردم

تهیونگ چشماش گرد شد و فاکی زیر لب گفت. به در بسته حموم نگاه کرد و بیشتر ازش فاصله گرفت و با عجله به سمت دیگه اتاق رفت

Dark sky/VkookWhere stories live. Discover now