خلاصه : تهیونگ همیشه فکر میکرد قراره یه الفای بالغ یا اصیل باشه ولی افکارش از اونجایی بهم خورد که یه الفا اما از نوع مطیعش از اب دراومد.. هر چند اون زیادم مطیع نبود اما خب..چه میشه کرد؟ بالاخره این انتخاب الهه ماه بوده! برای فرار از افکارش و ترسی که نسبت به واکنش خانوادش برای فهمیدن جنسیت ثانویش داشت به روستا و خونه قدیمی مادربزرگش پناه میبره تا یه تابستون پر از ارامش رو طی کنه اما همه چیز بهم میخوره وقتی که میفهمه پسرعمه‌ی عزیزش قراره با عمش برای تعطیلات به خونه مادربزرگش بیان.. خب..حداقل با حدس اینکه اون پسر کوچولو یه امگا از اب دراومده خودش رو کمی اروم میکرد..اما کی میدونست که اون حالا یک الفای اصیل و عضله ای شده؟:)
***
لعنتی از اوناست که واقعا باید خوندش:))) من خودم تازه این فیکو تموم کردم اما واقعا ارزشش رو داره.
