سلام به عزیزای دلم، قسمت جدید تقدیم به شما🤍
خیلی دلیل نمیارم اما این دومین باری بود که من به خاطر نظرات کم نمیتونستم سمت فرومون برم پس لطفا با این بچه مهربون باشین...ووت بدین، براش کامنت بذارین، به ریدینگ لیستاتون اضافه و اگه دوست داشتین به دوستاتون معرفیش کنین تا بقیه هم بخوننش :(((🤍
خلاصه که بیاین با خوبی و خوشی این بچه رو به سرانجام برسونیم کنارهم :(((
و من بسته به حمایتاتون زمان آپش رو تغییر میدم.
دوستون دارم و مواظب خودتون باشین🤍...
زیر نگاه خیرهی چانیول مشغول پیدا کردن تیشرت لیموییش بود اما این فقط ظاهر ماجرا بود...درواقع بکهیون طوری که انگار هیچوقت قرار نبود به اون نگاه تشنه عادت کنه، از درون درحال سوختن بود، ناخودآگاه نفسهاش حبس شده و گوشهاش که زیر حولهی سفید رنگ مخفی شده بودن داغ به نظر میرسیدن و این روتین همیشگی بدن بکهیون شده بود، هرزمان که چانیول اطرافش قرار داشت، هرموقع که به آلفاش فکر میکرد همین اتفاقات میافتادن و بکهیون نمیخواست اعتراف کنه اما با این که گاهی خجالتآور به نظر میرسیدن اما براش فوقالعاده دوست داشتنی بودن چون این حالات به فرماندهش مربوط میشدن!
- فکر نکنم لازم باشه امشب با لباس بخوابی، یادته که صبح بهت چی گفتم؟ پس جستجو رو تموم کن و بیا بغل آلفات چون دیگه داره کم کم برای آرامش کوچولوش بیقرار میشه!
چانیول با لحنی جدی گفته بود و بکهیون بالاخره در کمدش رو بست، نفس عمیقی کشید و سمت تخت قدم برداشت...نمیدونست چه چیزی انتظارش رو میکشید اما خوب میدونست چانیول قرار نبود ازش بگذره و مجبورش میکرد همونطور که صبح گفته بود روی دیکش سواری کنه و خب...با این که بکهیون هیچوقت به چانیول نمیگفت اما این دقیقا همون چیزی بود که میخواست!
- روی پاهام بشین و بغلم کن!
بکهیون به چانیولی که با بالا تنهی لخت و فقط با یه شلوارک مشکی به تخت تکیه داده بود و با نگاه منتظری مثل بچهها انتظار آغوشش رو میکشید، نگاهی انداخت و طولی نکشید تا پاهاش رو دوطرف چانیول بذاره و روی پاهای آلفاش بشینه و به چشمهای سبزش خیره بشه.
+ بچه گرگ گندهی هیون!
بکهیون با لبخند گفت و بالاخره چانیول رو بغل کرد و طولی نکشید تا چانیول بینیش رو به گردنش بچسبونه و عمیق نفس بکشه...گردن خیس بکهیون، عطر هلو و عسل خفیف پوست شیرینش، آغوشی که کم کم محکمتر میشد و بکهیونی که تماما مال اون بود...شاید تمام اینها نشونههایی بودن تا بهش بفهمونن که حالا بهشت توی بغلشه!
- داشتم فکر میکردم چی میشد اگه طور دیگهای همدیگه رو ملاقات میکردیم!
چانیول همونطور که بعد از چند لحظهی طولانی از بکهیون فاصله میگرفت گفت و دست چپش رو روی رون لختش گذاشت و دست راستش رو به گونهی بکهیون رسوند و با پشت دست پوست نرم هلویی رنگ گونهش رو نوازش کرد و فقط چند ثانیه زمان برد تا نگاهش روی لبهای براقش ثابت بشه و به راحتی افکارش رو از یاد ببره!
YOU ARE READING
🐺🍫 The War Of Pheromones 🍑🐺
Fantasyنام: جنگ فرومونها کاپل: چانبک / کوکوی ژانر: امگاورس / رمنس / اسمات / فانتزی نویسنده: White Noise چانیول و تهیونگ دو فرمانده اردوگاه ویژهی سئولن... چانیول آلفای قدرتمند روسیه و تهیونگ امگایی خشن... با ورود سربازای تازه وارد زندگیشون دستخوش تغییر می...