༺𝑷𝒂𝒓𝒕 28

962 194 49
                                    

(این پارت اسمات داره اگه دوس ندارین رد شین)


‌‌
لبامو به گردنش چسبوندم،من که میدونستم چقد رو گردنش حساسه،میک میزدم و دوباره از اول...
دستمو روی عضوش بالا پایین کردم...
هنوز سفت نشده بود ولی نفساش تند تر شده بود: جونگکوکم نکن

لبمو به دندون گرفتمو جلوش زانو زدم،ناباورانه بهم خیره شد:نه...نمیکنی!

نگاهی به کابین پایینی کرد که سونگیول اینا بود:جونگکوک میبینن زشته

کی بود که بشنوه؟دستاشو پس زدمو زیپ شلوارشو باز کردم: کسی نمیبینه.

درست بالای چرخ و فلک بودیم،قبل از اینکه دوباره مانعم شه باکسرشم پایین کشیدمو دیکشو تو دهنم بردم ، دستاشو که برای دور نگه داشتنم جلو آورده بود رو مشت کردو چشماشو روی هم فشار داد و ناله آروم مردونه ای کرد: آه...لعنتی چرا انقد دهنت داغه

خندیدمو زبونمو از پایین تا بالای دیکش کشیدم،احتمالا نمیدونست چه نقشه هایی براش دارم...

تهیونگ~

چونشو بین انگشتام گرفتم: جونگکوک بسه الانه که پیاده شیم

بی توجه بهم دوباره زبونشو دور عضوم میکشید...

بازوشو کشیدمو قبل از اینکه دوباره کار احمقانه ای نکنه زیپ شلوارمو به هر سختی بود بستم،معترضانه گفت:یاااا تهیونگا
لبشو گاز گرفتمو مهلت حرف زدنو بهش ندادم،اخش بین لبامون خفه شد...

ازم جدا شدو انگشتاشو رو لباش گذاشت:دیوونه
اخمی کردم:دیونه تویی که وسط شهربازی همچین کاری میکنی اگه کسی میدید چی؟
با بی‌خیالی شونه بالا انداخت:ببینن

سری از روی تاسف تکون دادم ،نگاهی به شلوارم کردو خنده خرگوشی کرد:الان آبروت میره

هوفی کردمو باهم از کابین پیاده شدیم شلوارم داشت پاره میشد،بازوشو کشیدمو پشتش وایستادم، با خنده ی جونگکوک توجه بقیه جلب شد، به زور لبخندی زدمو دستمو دور کمرش گذاشتم:چیشده؟

سونگیول چشماشو ریز کرد: شما دوتا مشکوکین ولی فعلا باهاتون کاری ندارم بریم تونل وحشت؟

خیلی ضایع میشد اگه الان میگفتم برگردیم خونه برای همین چیزی نگفتمو سمتش راه افتادیم

دوباره هممون جفت شدیمو سوار صندلیا شدیم

عرق پیشونیمو پاک کردم:الان من چیکار کنم
دست به سینه لبخند زد:تحمل کن عزیزم الان یادت میره
گوششو گاز گرفتم:بهت گفته بودم قدرت دست کیه؟
بلند خندید: ترسیدم
‌‌
هیچی نفهمیدم از تونل وحشت البته جونگکوک نزاشت چیزی بفهمم چون همش دستش تو شلوارم بود...

دیگه از مقاومت خسته شده بودم،دستمو روی رونش کشیدم: جونگکوک...
با گازی که از گردنم گرفت حرفم نصفه موند:آخ وحشی
ریز خندیدو دوباره شروع به مکیدن گردنم کرد همزمان عضومو فشار میداد گرمم شده بود و باز کردن دکمه های بالای پیرهنم اثری نداشت...

با عقب کشیدنش متعجب بهش نگاه کردم که لبخند ژکوندی زدو ابروهاشو بالا انداخت:تموم شددد تونلمون

هوفی کردمو بالاخره از اونجا هم بیرون اومدیم،سونگیول نگاهی بهم کرد:چته رنگو روت پریده؟

قبل از اینکه چیزی بگم جونگکوک گفت:ترسیده دیگه،شما نترسیدین؟منو تهیونگ کم مونده بود بی هوش شیم از ترس

لبخند معناداری بهم زد: مگه نه؟

جونگکوک~

به زور خندید:خیلی وحشتناک بود
پشت سر حرفش نمیدونم تو گوش سونگیول چی گفت که کیلدای ماشینو ازش گرفتو روبه من کرد: توهم میای عزیزم؟

همین که اینو گفت تو دلم ترسی حس کردم خواستم مخالفت کنم که دستمو پشت سرش کشید: الان من حسابتو میرسم
با لحن مظلومی گفتم: باشه بزار بریم خونه نگو که تو ماشین میخوای...

دستشو دور گردنم انداخت: آره اتفاقا می‌خوام تو ماشین کنمت...

وایستادم:صبر کن نمیشه که اینجا

نگاهی به اطراف انداختم تو پارکینگ بودیمو اطرافمون خیلی خلوت بود کولم کرد:میشه چرا نشه؟تو میتونی تو چرخ و فلک راستم کنی من نمیتونم تو ماشین بفاکت بدم؟

از اینهمه صریح بودنش داشتم خجالت می‌کشیدم خنده الکی کردمو مشتمو به سینش کوبیدم: تهیونگ بزارممم زمین،جدی غلط کردممم

بی توجه بهم به راهش ادامه داد:فایده ندارد.

با رسیدن به ماشین بالاخره گذاشتم زمین خواستم در برم که کمرمو محکم گرفت:عه کجا؟چیزی نیس برو تو ماشین زود

هم خندم گرفته بود هم نمی‌خواستم وا بدم:تهیونگ...

قبل از اینکه بزاره حرفی بگم هلم داد صندلی عقب ماشین :دیره واسه این حرفا

اصلا چرا باید مقاومت میکردم وقتی خودم میخواستمش؟

سمتش خم شدم و درو بستم قبل از اینکه کاری کنه لبامو رو لباش گذاشتم...

دستش سمت شلوارم رفتو تو یه حرکت تا زانوهام پایین کشید و با دست دیگش هلم داد عقب: دراز بکش

روم خیمه زد و شلوار و باکسرشو باهم پایین کشید که گفتم:ته هیچی نداریم؟
نگام کرد:ببخش نمیدونستم وسط شهربازی قراره بکنمت وگرنه همه چی نیاوردم.

صبر خودمم تموم شده بود پاهامو بیشتر باز کردم تا زودتر شروع کنه
با دردی که یدفعه تو ورودیم پیچید نفسم بند اومد:آییییی...
بدون هیچ آمادگی تا آخر دیکشو داخلم برد
دستمو رو سینش گذاشتم:ته...وایسا...وایسا
نفسای داغش گوشمو میسوزوند:وقت نداریم تحمل کن

از درد اشک تو چشمام جمع شد، بدون هیچ مقدمه ای شروع کرده بود

به پشتش چنگ زدمو با هق هق نفسمو آزاد کردم:آیییییی ته

انگار صدامو نمیشنید و به حرکاتش ادامه میداد، چشمامو روهم فشار دادمو ناله هامو تو گردنش خفه کردم...

نمیدونم چقدر گذشت ولی دیگه دردیو حس نمی‌کردم، اشکام از روی لذتی بود که بهم میداد:ته تند تر.

خودمو جلوتر بردم تا صدای برخورد بدنامون بلند تر نشه
لباشو رو لبام کوبیدو تیشرتمو در اورد و نیپلامو تو دندون گرفت و مکید که ناله هام بلندتر میشد
با حس نزدیکیم قوسی به کمرم دادم: آه تهیونگ
محکم تر داخلم تلمبه میزد کنار گوشم زمزمه کرد: بیا عزیزم

ناله خفیفی کردمو خالی شدم،نفسام آرومتر شدنو با بی حالی چشمامو بستم: تو...ادامه بده تهیونگ

دیگه حتی دردیو هم حس نمی‌کردم جوری که انگار سوراخم بی حس شده بود سرشو تو گردنم بردو مکید با تند تر شدن نفساش، حرکاتشم تند تر شدن طولی نکشید که داخلم خالی شد

نفس عمیقی کشیدو با دستمال کاغذی پاکمون کرد

رو پاهاش گذاشته بود و داشت لباسامو تنم میکردو همزمان تعریف میکرد تلفنم زنگ خورد

تهیونگ گوشیمو از جیبم برداشت و با دیدن اسم سونگیول جواب داد...

لباسامو تنم کرد و شلوار خودشو پوشیدو از ماشین پیاده شد

خواستم بلند شم که درد کمرم اجازه نداد، لبمو گاز گرفتمو اشک تو چشمام حلقه زد، ای جونگکوک چرا کاری میکنی که بعدا خودت پشیمون میشی؟

هر طور که شده بود از ماشین پیاده شدم، حالا میتونستم درد شدیدی که تو سوراخم پیچیده بود رو حس کنم

تهیونگ سمتم اومد: خوبی؟
بازوشو گرفتم و با بغض گفتم:تهیونگ درد می‌کنه

در ماشینو بستو دستشو دور کمرم حلقه کرد:آروم بیا
گفتم:سونگیول چی میگفت؟
‌‌
هنوز حواسش پی قدمام بود: هیچی رفتن کافه گفتن ماهم بریم اونجا منم گفتم جونگکوک خورده زمین داریم میایم

با خنده سری تکون دادمو راه افتادیم...
______________
پارت جدددییددد
امیدوارم خوشتون اومده باشه
با وضعیت ووتا مجبورم شرط عاپ بزارم لطفا ووت پایین یادتون نره
منتظر کامنتای قشنگتونم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 22, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

My Night Dream[فعلا متوقف شده]Where stories live. Discover now