༺𝑷𝒂𝒓𝒕 2

1.7K 317 27
                                    


ادامه داد:این پسرو میشناسی اصلا؟میدونی از آدمای گیو عه؟

گفتم:حالا هرکس هست...انقد نگهش میدارم تا بالاخره دست از کارش بکشه...مگه نمیگی بیست و سه سالشه؟
خب به نظر من خیلی زوده واسش...حتما یه دلایلی داره...تو کاری نداشته باش خب؟
دندوناشو روهم فشار داد:اگه بلایی سرت بیاره چی؟
خندیدم:بچه نیستم که هیچیم نمیشه نترس
هوفی کردو چیزی نگفت...

تا اومدن جونگ کوک فیلمی که هفته پیش خریده بودمو فرصت نکرده بودم ببینمشو پلی کردم...

جونگ کوک هم اومدو رو مبل کناریم نشست...
با تموم شدن فیلم هیچ کدوم حرفی نزدیم...
جو بینمون سنگین بود و من میترسیدم چیزی بگم تا باز این دوتا بحثشون شه...

بعد اینکه فیلم تموم شد هویا بلند شد:دیگه میرم

بلند شدم:کجا میری چیزی نخوردی؟
سری تکون داد:نوش جونت...خودتون بخورین.
نچی کردم:ولی نشد که اینطوری.
لبخند کوتاهی زد:فردا میبینمت...فعلا.
تا در بدرقش کردمو برگشتم تو...

کوک هم رو مبل لش کرده بود.
سمت آشپزخونه رفتم؛بیا شام بخوریم...
طولی نکشید که صداشو پشت سرم شنیدم:این یارو رفیقته؟واقعا دوستی؟
خندیدمو سمتش برگشتم:آره...از بچگی باهم بزرگ شدیم.
پشت میز نشست:چجوری حال می‌کنی باهاش؟خیلی رو مخه.
روبروش نشستم:چرا همچین فکری میکنی؟.
اخمی کرد:چون میشناسمش...خیلی گستاخه.
ابرویی بالا انداختم:گستاخ تر از گیو؟

کوک~

پوفی کردم:گیو آدم نیس.
تعجب کرد:پس چرا براش کار میکنی؟
مدتی تو چشماش خیره شدموبدون هیچ حرفی مشغول خوردن ساندویچ شدم...

اونم دیگه چیزی نپرسید و پیگیر نشد.
بعد از شام نگاهی به ساعت کرد:اوه...ساعتو.
پوکر نگاش کردم:خب!؟
نچی کردو از جاش بلند شد:نیم ساعت از وقت خوابم گذشته.
قیافمو جمع کردم:نیم ساعت؟همیشه یازده میخوابی؟
خندیدو سرشو تکون داد:آره...یکی از قانونامه.
سوتی کشیدم:چه حوصله ای هم داری...واسه خودت قانون هم میزاری.
با همون لبخند رو لبش گفت:قانونای سختری هم دارم باید به تو هم قانون بچینم شاید بهتره.
هوفی کردمو زیر لب گفتم:هرچی زودتر از دستت خلاص میشم.
گفت:پاشو بیا.

بلند شدم و دنبالش راه افتادم:من باید کجا بخوابم؟

چیزی نگفتو سمت اتاق خودش رفت.
نگاهی به اینور و اونور انداختم...وقتی خوابید میتونم از پنجره فرار کنم...یا...

چیزی دور مچ راستم حلقه شد:به هیچی فکر نکن.
با تعجب گفتم:دستبند میزنی بهم؟واقعا؟؟
شونه ای بالا انداخت:شب بخیر.

سمت تختش رفتو منم دنبالش کشیده شدم...
دست راست منو با دست چپ خودش...این واقعا زده به سرش اخمی کردمو خواستم مقاومت کنم ولی زورم نرسید...

My Night Dream[فعلا متوقف شده]Where stories live. Discover now