[Part Nine]

337 116 211
                                    

زین نفس عمیقی کشید و سعی کرد آروم باشه. لیام یه کاپیتان بود. اون از پس این مسابقه بر میومد و هیچ اتفاقی براش نمیوفتاد.

فکر زین درست بود. برای دو دقیقه ی اول‌.

بعد از سوت داور، لیام از حمله ی پاپی غول پیکر جاخالی داد و با یه چرخش پشتش ایستاد، لگدی به ساق پای حریفش زد که باعث شد روی یکی از زانوهاش بیوفته و بعد خواست با مشت توی سرش بکوبه که رقیبش خیلی سریع برگشت و مشتش رو تو شکم لیام کوبید.

لیلم چند قدم عقب رفت و اخم روی صورتش غلیظ تر شد قبل از اینکه دوباره به مرد حمله کنه و رگبارِ مشت هاش رو تو سر و صورتش فرود بیاره.

وقتی لیام دست از حمله برداشت تا نفس بگیره زین انتظار داشت که حریف پسر روی زمین بیوفته اما اون مرد فقط برای چند لحظه گیج زد و بعد از چند بار پلک زدن وقتی لیام هنوز کامل آماده ی دفاع از خودش نبود بهش حمله کرد‌.

لیام تلاش کرد عقب بکشه و از ضربه های مرد جاخالی بده اما فقط تونست اولین ضربه رو دفع کنه و دومین مشت مرد دقیقا توی صورتش فرود اومد.

زین که تا اون لحظه متوجه نبود داره لبش رو با چه شدتی گاز میگیره با شنیدن صدای مشتی که احتمالا به فکِ پسر آسیب زد با چشم های گرد به صحنه خیره شد و برای یه لحظه صدای تپش های قلبش که از وقتی لیام توی رینگ رفته بود بلند و واضح توی گوشش اکو میشد، کاملا قطع شد. وقتی مرد مشت بعدیش رو خیلی سریع دوباره تو صورت لیام کوبید و زین میتونست قسم بخوره که دماغ پسر شکست، همه ی سر و صداها از صدای پس زمینه حذف شد و زین با استرس یه قدم به جلو برداشت.

این شت هر لحظه داشت بدتر میشد و هیچ کس هیچ فاکینگ کاری نمیکرد!

زین تماشا کرد که لیام چطور چند قدم عقب رفت تا فاصله اش رو از مرد زیاد کنه و علاوه بر نجات دادن خودش از ضربه های بعدی، برای خودش زمان بخره تا بتونه دردی که یهو به بدنش تحمیل شده بود رو عقب برونه.

کل جمعیت برای لیام هو کشیدن و ازش خواستن تا به مبارزه ادامه بده اما زین با تمام وجود دعا کرد تا پسر تسلیم شه. درسته که اون یه شاهزاده و یا کاپیتان بود اما هنوز فقط بیست و دو سال داشت. سن کم یعنی تجربه کم. و تجربه ی کم تو اون رینگ یعنی مرگ.

زین بخاطر فکری که از ذهنش گذشت نفس کشیدن رو فراموش کرد. وقتی لیام دوباره صاف ایستاد تا مبارزه کنه زین یه قدم دیگه جلو رفت و دمش و گوش هاش از بی قراری شروع به تکون خوردن کردن. اون پسر احمق میخواست خودکشی کنه؟! چرا فقط تسلیم نمیشد؟!

لیام این بار حمله ی اول رو انجام داد و حریفش با بالا آوردن پاش به قصد لگد زدن تو صورتش خواست زودتر از اون عمل کنه اما لیام که حرکت مرد رو پیش بینی کرده بود پاش رو گرفت و اون به سمت خودش کشید.

Sour Candy Kisses [Z.M]Where stories live. Discover now