ᴘᴀʀᴛ sᴇᴠᴇɴ

412 131 161
                                    



از وقتی که زی یی و شوان، به خونه برگشته بودن و با خوشحالی گفته بودن باید بریم جادوگران رو احضار کنیم چون روح ژان رو پیدا کردیم، یک ساعت میگذشت... و حالا ارواح رو احضار کرده بودن
روح بخت برگشته1: باورم نمیشه که اینهمه مدت داشتین دنبالش میگشتین و تونستین روحش رو پیدا کنین
زی یی و شوان با لبخندی که نشان از خوشحالیشون بود بهشون نگاه میکردن
روح بخت برگشته5: پس مثل اینکه واقعا مصمم بودین... واقعا دلم میخواد بدونم چه دلیلی داره و چی در عوضش میخواین؟
زانجین: اگه جلوی یوبین و روهان گرفته نشه، کم کم شروع به گرفتن تمام نژاد میکنن و دنیا رو به فاک میدن... پس دنیا به ییبو که تنها کسیه که میتونه جلوشون رو بگیره نیاز داره ولی تبریک... چون انسانیتش رو به فاک داده و خودش شده تهدید برای دنیا... پس برای برگشتن به حالت اولش به ژان نیاز داره... ماهم برای تجربه ی خوشحالی و خوشبختی واقعی، به هردوتاشون نیاز داریم چون اونها خانوادمون هستن و دوستشون داریم... دلیل و خواسته از این قانع کننده تر؟؟ پس بجای اینکه وقتمون رو بگیرین و سوالهای چرت بپرسین، کمک کنین
جیانگ لبش رو وارد دهنش کرد که خندش بلند نشه... چهره ی ارواح روبروش خیلی خنده دار شده بود ولی راضی بودن
اونها میخواستن همچین جوابی بشنون و کی بهتر از زانجین تو اهمیت ندادن به آداب و گفتن چیزی که نیازه گفته شه؟؟
روح بخت برگشته2: پس الان به اینکه برای برگردوندنش باید چیکار کنین، نیاز دارین درسته؟؟
سری تکون دادن
روح بخت برگشته2: همونطور که قبلا گفتیم، برای برگردوندنش به نیروی هر جفتتون نیاز هست ولی چیز مهم دیگه‌ای هم وجود داره
روح بخت برگشته3: باید فردی قربانی شه... فرقی نمیکنه از چه نژادی باشه‌... انسان، خون آشام، گرگینه، گابلین و... از هرنژادی میخواد باشه ولی نه فردی که روح شیطانی داشته باشه... چون روح ژان پاکه، به فردی با روح پاک نیازه
جیانگ: نه این امکان نداره... ما هیچ فرد بی گناهی رو نمیکشیم
کوان: هیچ راه دیگه ای وجود نداره؟؟
روح بخت برگشته3: برای برگردوندن روح ژان، باید روحی وارد دنیای ارواح بشه... اگه فردی قربانی نشه، حین برگردوندن ژان، از نیرو و قدرت دو نفری که دارن ورد رو اجرا میکنن، کم میشه تا جایی که یک روح کامل ساخته و وارد دنیای ارواح شه... به روایتی روح اونها به دنیای ارواح کشیده میشه
روح بخت برگشته4: البته از اونجایی که هائوشوان یکبار جونش رو ازدست داده و روحش رو برگردوندین، احتمال داره روحش کامل کشیده شه... با این تفاوت که دیگه هیچوقت برنمیگرده... البته این فقط یه احتماله ولی یه احتمال مطمئن
جیانگ که انگار بهش شوک وارد شده، بلند داد میزنه
جیانگ: نه
سویونگ که کنارش بود، سریع دستش رو میگیره و شوان بهش نزدیک میشه
جیانگ: نه نه... یه نفر دیگه به زی یی کمک کنه... هرکی باشه ولی شوان نه... نه نمیخوام... نمیتونم
شوان: جیانگ... جیانگ گوش کن... من اینجام جیانگ من اینجام... هیچ اتفاق فاکی نیفتاده پس آروم باش
دستش رو از دست سویونگ بیرون آورد و دست شوان رو محکم گرفت
جیانگ: یه نفر دیگه کمکش کنه
شوان: نه جیانگ... من تصمیمم رو خیلی وقته گرفتم... من کسی هستم که کمکش میکنه
جیانگ: پس یه نفر رو قربانی کنین
شوان: تو خودت همین الان مخالفت کردی
جیانگ: آره چون نمیدونستم اگه کسی قربانی نشه تو رو ازدستت میدم... نمیتونم... دو بار ازدستت دادم دیگه نمیتونم
شوان: از دستم نمیدی
جیانگ: ولی احتمال داره بدم... نمیخوام
شوان: تو حاضری یه فرد بی گناه کشته شه؟
جیانگ: سالیانه میلیونها نفر، بی گناه و بخاطر جاه طلبی افراد دیگه کشته میشن و هیچکس جوابگوی خون پاک اونها نیست... خب چی میشه اگه ماهم یه بار خونشون رو بریزیم... حداقل دلیل ما جاه طلبی نیست و نجات تمام نژادهاست
شوان: من اینکار رو نمیکنم جیانگ و توهم این رو خوب میدونی... ما از انسانها و جونورهای دیگه تغذیه نمیکنیم که مبادا اشتباهی بهشون آسیب بزنیم... حالا میگی یکیشون رو بکشیم؟؟
جیانگ: شوان التماست میکنم
شوان: منم التماست میکنم... التماست میکنم نگران نباشی و به من و زی یی اعتماد داشته باشی... میدونی که چقدر قدرتمنده؟؟ نمیذاره بلایی سرم بیاد
به زی یی نگاه کرد که سرش رو به نشونه درست بودن حرف شوان تکون داد و پلکهاش رو با اطمینان باز و بسته کرد
جیانگ: ولی...
به شوان نگاه کرد... با بغض گفت
جیانگ: هرکاری میخوای بکن
و روش رو از شوان گرفت که شوان، اون رو کشید و بوسه‌ای روی لبش گذاشت
شوان: مرسی
لبخندی به شوان زد و اون رو با نگاهش تا وقتی که پیش زی یی رفت، دنبال کرد
روح بخت برگشته4: دوست پسرته؟؟
با صدای پدرش از ترس پرید و برگشت
جیانگ: امممم... آره
روح بخت برگشته4: دوستش داری؟؟
جیانگ به شوان نگاه کرد و لبخندی زد
جیانگ: خیلی
روح بخت برگشته4: دوستت داره؟
جیانگ: دوستم داره
پدرش به انگشتر جیانگ اشاره کرد
روح بخت برگشته4: اون بهت داده
با خجالت گفت
جیانگ: آره
پدرش لبخندی زد
روح بخت برگشته4: پس باید برای اینکه پسرم به عشقش برسه، کمکش کنم
شوکه به پدرش نگاه کرد
جیانگ: چیکار؟؟
همون لحظه صدای داد زی یی بلند شد
زی یی: ولی ما به وجودتون نیاز داریم... همونطور که میگین، ما نمیتونیم بفهمیم که آیا روح ژان وارد جسمش شده یا نه... پس چی میشه اگه فکر کنیم روح برگشته درحالی که اینطور نیست؟؟؟ روحش ازبین میره... اینکه اطلاع بدین روح برگشته، کار شماست
روح بخت برگشته1: پس بیاریدش اینجا
زی یی: اون از اولش اونجا بوده... خوبه میدونید اگه جسمش جابجا شه، روحش گیج میشه
روح بخت برگشته1: پس ما نمیتونیم کمکتون کنیم
روح بخت برگشته4: شاید هم بتونیم
روح بخت برگشته5: چی میگی؟؟
روح بخت برگشته4: میگم ما میتونیم بریم اونجا... اینجوری هم میتونیم برگشت روح به جسم رو اطلاع بدیم، و شاید بتونیم از مرگ اون پسر حین انجام ورد جلوگیری کنیم
و به شوان اشاره کرد
روح بخت برگشته4: به هرحال اونها که دارن کار درست رو میکنن... پس چی میشه اگه کمکشون کنیم؟؟
روح بخت برگشته1: خیلی خب... هروقت خواستین برش گردونین احضارمون کنین ولی قبلش مقدمات رو فراهم کنین
با خوشحالی سر تکون دادن
شوان: ممنونم
روح بخت برگشته4: اگه با پسرم بد رفتاری کنی خودم روحت رو بیرون میکشم
شوان: قول میدم هیچوقت همچین کاری نکنم
روح بخت برگشته4: خوبه... برین و آماده شین

𝚈𝙾𝚄𝚁 𝚃𝙰𝚂𝚃𝚈 𝙱𝙻𝙾𝙾𝙳(𝚂𝚎𝚊𝚜𝚘𝚗 2)Where stories live. Discover now