دیوارِ بیست و سوم.۴۵

Start from the beginning
                                    

بعد از ارسال سراغ شماره‌ی بعدی رفت، جی‌وون.
"هیونگ. مهمون نمی‌خوای؟ درهرصورت نخوای هم دارم میام."

درست چندثانیه‌ی بعد جوابش اومد.
"مهمون نیستی. اینجا برای توئه. منتظرتم."


🍂🍂🍂🍂🍂


پیام بکهیون رو چندین بار خوند و با حرص دندون‌هاش رو روی هم فشرد. قرص‌اش رو قورت داد و به سمت اتاق خالی یوبین رفت، خواست در رو به‌هم بکوبه که یادش اومد دخترش تازه خوابیده.
نفس عمیقی کشید و پلک‌هاش رو برای چند لحظه روی هم گذاشت، باید خودش رو کنترل می‌کرد و بعد راهی پیدا می‌کرد تا زودتر به بکهیون بگه.
روی تخت یک‌نفره و نامرتب دراز کشید و دستش رو روی پیشونی‌اش گذاشت. رو به رو کردنِ بکهیون با این مسئله بی‌نهایت سخت بود و حس می‌کرد از توانش خارجه.
نمی‌تونست از فرد دیگه‌ای بخواد، نه سوهو و نه جونگکوک. بکهیون حتی از روانشناس چانیول هم حرف‌شنوی نداشت.
-چی شده؟

چشمهاش رو باز کرد و خیره به سقف گفت: پیام داد از خونه میره... و البته پیامش پر از کنایه بود. فکرکرده چون حالش بده حوصله‌اش رو ندارم و بهونه میارم.

-اینجوری فکرکنه که خیلی خوبه. بعدش که بگی کجا بودی فکر می‌کنه بچه رو بیشتر از اون دوست داری و مشکل خیلی بزرگتر میشه.
یوبین به شوخی گفت و چانیول فقط با خستگی نفسش رو بیرون داد.

-مطمئنی نیازی نداره ببریمش دکتر؟

-هوم، همه‌ی نوزادا همینن چانیول. انقدر نگرانش نباش. بعدشم شاید بتونی ببری‌ش خونه؛ ها؟ حالا که بکهیون نیست... امروز می‌خوای بریم وسایلشو بخریم بعد اتاقشو درست کنیم؟

-جدی میگی؟

-آره.

-ولی شاید بکهیون هم بخواد نظر بده درباره‌ی وسایلش...

یوبین شونه‌هاش رو بالا انداخت: فکرنکنم.

دوستش درست می‌گفت. بکهیون طبیعتا هیچ علاقه‌ای به انتخاب وسایل برای اون بچه نداشت. آهی کشید و از روی تخت بلند شد. باید چندتا فروشگاه خوب پیدا می‌کرد تا وسایلش رو سفارش بده و زودتر اتاق دخترش رو آماده کنه.
پشتِ میز یوبین نشست و لپ‌تاپش رو روشن کرد.

"خرید آنلاین وسایل بچه"
سایت‌های مختلف طبق درخواستش روی صفحه اومد و چانیول با ناراحتی مشغول گشتن شد. شاید اگر بکهیون فقط یکم مشتاق بود می‌تونستن با هم هم‌فکری کنند.
یوبین کنار میز ایستاد و گردنش رو کج کرد تا صفحه‌ی لپ تاپ رو بهتر ببینه: چه رنگی می‌خوای بخری وسایلشو؟

-صورتی.

-خیلی جنسیت زده‌ای! اینهمه رنگ...

چانیول چشمهاش رو چرخوند: مشکی بخرم؟
و کنایه‌ی مستقیمش به لباس‌های همیشه تیره‌ی یوبین بود.

Paralian.Where stories live. Discover now