بعد از ارسال سراغ شمارهی بعدی رفت، جیوون.
"هیونگ. مهمون نمیخوای؟ درهرصورت نخوای هم دارم میام."درست چندثانیهی بعد جوابش اومد.
"مهمون نیستی. اینجا برای توئه. منتظرتم."
🍂🍂🍂🍂🍂
پیام بکهیون رو چندین بار خوند و با حرص دندونهاش رو روی هم فشرد. قرصاش رو قورت داد و به سمت اتاق خالی یوبین رفت، خواست در رو بههم بکوبه که یادش اومد دخترش تازه خوابیده.
نفس عمیقی کشید و پلکهاش رو برای چند لحظه روی هم گذاشت، باید خودش رو کنترل میکرد و بعد راهی پیدا میکرد تا زودتر به بکهیون بگه.
روی تخت یکنفره و نامرتب دراز کشید و دستش رو روی پیشونیاش گذاشت. رو به رو کردنِ بکهیون با این مسئله بینهایت سخت بود و حس میکرد از توانش خارجه.
نمیتونست از فرد دیگهای بخواد، نه سوهو و نه جونگکوک. بکهیون حتی از روانشناس چانیول هم حرفشنوی نداشت.
-چی شده؟چشمهاش رو باز کرد و خیره به سقف گفت: پیام داد از خونه میره... و البته پیامش پر از کنایه بود. فکرکرده چون حالش بده حوصلهاش رو ندارم و بهونه میارم.
-اینجوری فکرکنه که خیلی خوبه. بعدش که بگی کجا بودی فکر میکنه بچه رو بیشتر از اون دوست داری و مشکل خیلی بزرگتر میشه.
یوبین به شوخی گفت و چانیول فقط با خستگی نفسش رو بیرون داد.-مطمئنی نیازی نداره ببریمش دکتر؟
-هوم، همهی نوزادا همینن چانیول. انقدر نگرانش نباش. بعدشم شاید بتونی ببریش خونه؛ ها؟ حالا که بکهیون نیست... امروز میخوای بریم وسایلشو بخریم بعد اتاقشو درست کنیم؟
-جدی میگی؟
-آره.
-ولی شاید بکهیون هم بخواد نظر بده دربارهی وسایلش...
یوبین شونههاش رو بالا انداخت: فکرنکنم.
دوستش درست میگفت. بکهیون طبیعتا هیچ علاقهای به انتخاب وسایل برای اون بچه نداشت. آهی کشید و از روی تخت بلند شد. باید چندتا فروشگاه خوب پیدا میکرد تا وسایلش رو سفارش بده و زودتر اتاق دخترش رو آماده کنه.
پشتِ میز یوبین نشست و لپتاپش رو روشن کرد."خرید آنلاین وسایل بچه"
سایتهای مختلف طبق درخواستش روی صفحه اومد و چانیول با ناراحتی مشغول گشتن شد. شاید اگر بکهیون فقط یکم مشتاق بود میتونستن با هم همفکری کنند.
یوبین کنار میز ایستاد و گردنش رو کج کرد تا صفحهی لپ تاپ رو بهتر ببینه: چه رنگی میخوای بخری وسایلشو؟-صورتی.
-خیلی جنسیت زدهای! اینهمه رنگ...
چانیول چشمهاش رو چرخوند: مشکی بخرم؟
و کنایهی مستقیمش به لباسهای همیشه تیرهی یوبین بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/268172970-288-k654750.jpg)
YOU ARE READING
Paralian.
Fanfictionکامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی میکند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایشاش رو هم در...
دیوارِ بیست و سوم.۴۵
Start from the beginning