01:🌸

4.8K 935 207
                                    

نگاهش رو اطراف سالن انتظار مهدکودک دخترش چرخوند. مثل همیشه تنها صندلی‌های خالی صندلی‌هایی بودن که دو طرف اون مرد کت‌وشلواری قرار داشتن. از اونجایی که آدم ساکت و مرموزی بود خانوم‌ها از نشستن کنارش اجتناب میکردن اما با تمام این حرف‌ها این باعث نمیشد که به فرزندش بخوان بی‎محلی کنن یا از بچه‌هاشون بخوان نزدیکش نشن، برعکس همه توی این مهدکودک به پسر کوچولوش علاقه داشتن.

قدم‌هاش رو به سمت صندلی کنار مرد برداشت و روش نشست. به خانومی که کنارش نشسته بود با لبخند سلام داد و زن با خوش رویی جواب جیمین رو داد و حالش رو پرسید. برگشت و به زنی که با فاصله‌ی یک صندلی از مرد کت‌وشلواری نشسته بود هم سلام داد اما زحمت سلام دادن به مرد کت‌وشلواری رو به خودش نداد چون میدونست مثل تمامِ این سه هفته قرار نیست جوابی ازش بگیره.

نگاهش رو به داخل کلاس دقیق کرد و با دیدنِ چهره‌ی خندونِ دخترش با خیال آسوده به پشتی صندلی چوبی تکیه داد.

- چرا امروز به من سلام ندادی؟

ابروهاش از تعجب بالا رفتن و سرش به سمت صدا چرخید.

- چی؟

مرد گلوش رو صاف کرد و اینبار کمی بلندتر گفت:

- میگم چرا امروز بهم سلام ندادی؟

- تا دیروز حتی جواب سلامم نمیدادی حالا میپرسی چرا بهت سلام ندادم؟

جیمین درجواب مرد گفت و به نیم‌رخش خیره موند چون مرد کت‌وشلواری تمام حرف‌هاش رو بدون نگاه کردن به جیمین، درحالی که به داخل کلاس خیره بود میزد.

- اما من جوابتو میدادم.

- میخوای بگی این همه آدم اینجا گوشاشون مشکل داره؟

مرد بالاخره نگاهش رو به جیمین داد:

- شاید تقصیر خودمه، زیادی آروم جوابت رو میدادم.

- قطعا تقصیر خودته، حتی الانم به زور دارم صداتو میشنوم. نمیشه یکم بلندتر صحبت کنی؟

مرد سرش رو به علامت منفی تکون داد و جیمین نفسش رو صدادار از بینیش بیرون داد.

- هرجور راحتی آقای...

- یونگی، مین یونگی.

- هرجور راحتی یونـ....

جمله‌اش تموم نشده بود که با شدت از روی صندلیش بلند شد و فریاد زد:

- تو کره‌ای هستی؟

یونگی معذب از تمام نگاه‌هایی که بهشون جلب شده سرش رو به علامت مثبت تکون داد.

- چرا زودتر نگفتی پسر؟

جیمین با هیجان گفت و دوباره کنار یونگی نشست.

- من تمام این مدت داشتم باهات کره‌ای حرف میزدم اونوقت تو تازه متوجه شدی؟

Bento box | ᴊᴍ+ʏɢWhere stories live. Discover now