PART|24

5.2K 824 63
                                    


از دید جونگکوک

بعد از اون شب که تهیونگ ازم خواستگاری کرد ما در حال برنامه ریزی برای عروسی بودیم تگوگ برای ازدواجمون خیلی هیجان زده بود من لباسامونو انتخاب کردم و در حال حاضر داخل دفترم داشتم بعضی از کارهامو انجام میدادم

میخوام تموم کارامو انجام بدم تا بتونم روی برنامه های عروسی تمرکز کنم عروسی ما هفته بعد بود و من بعضی از دوستام و مشتریا رو دعوت کرده بودم این امر درمورد تهیونگ هم صدق میکرد

از دید تهیونگ

من داخل دفتر داشتم کار میکردم نمیتونستم تمرکز کنم مدام در مورد عروسی فکر میکردم نمیتونم لبخند زدنمو متوقف کنم و منتظر اون روز باشم

وقتی صدای درو شنیدم سرمو بالا اووردم و جیمین هیونگو دیدم

″اوه جیمین هیونگ..به چیزی نیاز داری؟″

_تبریک میگم ته برای عروسیت بزودی شما والدین قانونی تگوگ میشین

″میدونم هیونگ و ممنونم من عاشقشم و اینکه ما از قبل همو میشناختیم اما نتونستیم تشخیص بدیم″

_مطمئنم جنی میخواد تگوگو  ازت بگیره  از اونجا که داری ازدواج میکنی

″بهش اجازه نمیدم″

من گفتم و هیونگ سرشو تکون داد

یک هفته بعد روز عروسی

از دید جونگکوک

امروز مهمترین روز زندگی منه ازدواج با عشق زندگیم  روزی که هر دومون منتظرش بودیم داره اتفاق میوفته و من نمیتونم باور کنم

امروز مهمترین روز زندگی منه ازدواج با عشق زندگیم  روزی که هر دومون منتظرش بودیم داره اتفاق میوفته و من نمیتونم باور کنم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تیپ جونگکوگ

تیپ جونگکوگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
SINGLE FATHER ||VKOOKWhere stories live. Discover now