PART|21

5.1K 829 32
                                    

از دید تهیونگ

ساعت۷:۰۰صبح وقتی از خواب بلند شدم  دیدم جونگکوک آروم خوابیده، پیشونیش رو بوسیدم بدون اینکه بیدارش کنم  از تخت بلند شدم و رفتم دوش گرفتم و آماده شدم برم سرکار و رفتم تگوگو برای مهدکودکش بیدار کنم که دیدم یونیفرمشو پوشیده و منتظر منه
برای جونگکوک یه یادداشت نوشتم که دارم میرم سر کار و تگوگو میبرم مدرسه

بعد از اینکه تگوگو به مدرسه رسوندم به شرکت رفتم و با کامپیوتر مشغول بودم که صدای در رو شنیدم

″بیا تو″

منشی وارد اتاق شد

_ببخشید قربان کسی میخواد با شما صحبت کنه

سرمو تکون دادم

″اون کیه؟″

_اونـ....

صداش توسط شخص آزاردهنده‌ای که دلم نمیخواست هیچوقت ببینمش قطع شد

دیدگاه سوم شخص

_سلام دوست پسر عزیزم

تهیونگ صدای کسی یا بهتره بگیم جنی رو شنید

″اینجا چه غلطی میکنی جنی؟″

تهیونگ با جدیت گفت

_این چه طرز خوش آمد گویی به دوست دخترته ؟

تهیونگ آهی کشید و به منشی علامت داد که بره و با عصبانیت پرسید:

″مشکل کوفتیت چیه؟″

جنی پوزخندی زد و گفت:

_خب خب به یه چیزی نیاز دارم

″چیه؟مشکلت چیه که باعث شده به کسایی که ولشون کردی رو بیاری؟″

تهیونگ با آرامش پرسید

جنی پوزخندی زد و گفت:

_اوکی خب من نیاز دارم دخترم برگرده پیشم

تهیونگ شوک زده به جنی نگاه کرد

″و تو فکر میکنی تگوگ رو همینجوری بهت میدم؟تو نتونستی حتی یه دوست دختر خوب باشی چطور میتونی یه مادر خوب باشی؟تو تقریباً بچه منو داشتی میکشتی وقتی کتکش میزدی تو اصلا اهمیتی نمیدادی که چیزی خورده یا نه″

_هر اتفاقی که افتاده باشه تهیونگ تو نمیتونی این حقیقت که من مادرشم رو عوض کنی

″ار روزی که رفتی دیگه مادرش نیستی از روزی که خواستی بکشیش  از روزهایی که میزدیش و مثل یه موجود غیر زنده باهاش رفتار میکردی حتی حق نداری خودتو مادر صدا بزنی تو میدونی مادر چیه؟مادر فقط یک اسم نیست مادر کسیه که کار میکنه تا از بچه هاش مراقبت کنه و بهشون غذای سالم بده و بچه هاشو کتک نزنه حالا هم از اینجا برو بیرون″

_خیلی خب تهیونگ سخنرانی بسه منم حق دارم

″تو هیچ حقی نداری یادت نمیاد چجوری باهاش بد رفتاری میکردی تگوگ اسباب بازی تو نیست حالا هم گمشو″

_من  اونو برمیگردونم

″تلاشتو بکن هرزه″

تهیونگ با عصبانیت گفت جنی چشماشو چرخوند و از اتاق بیرون رفت

″تو هیچوقت اونو نمیبری من بهت این اجازه رو نمیدم″

ازدید جیمین

داشتم به سمت دفتر تهیونگ میرفتم که جنی رو دیدم از اتاق تهیونگ داره میاد بیرون
وقتی از اونجا دور شد درو باز کزدم و دیدم تموم کاغذا روی زمین ریخته

_تهیونگ چه اتفاقی افتاده من جنی رو دیدم اینجا چیکار میکرد؟

″هیونگ اون میخواد تگوگو برگردونه میخوام بکشمش اون نمیتونه تگوگو ازم بگیره بعد از کارایی که کرده″

_من بهت گفتم ته تو و جونگکوک سریع باید باهم ازدواج کنین‌ اگر هر دوتون باهم زود ازواج کنین والدین قانونی تگوگ میشین و اونموقع جنی نمیتونه هیچ کاری بکنی این پیشنهاد منه ته

″همم رو پیشنهادت فکر میکنم هیونگ″

اون گفت و من سرمو تکون دادم

____________
سلاااام  مهربونا امیدوارم حالتون خوب باشه😍❤️
ووت و کامنت یادتون نره عزیزای دلم💋

SINGLE FATHER ||VKOOKWhere stories live. Discover now