PART|13

6K 996 18
                                    

از دید تهیونگ

من هنوز راجب چیزی که جیمین هیونگ گفت تو فکر بودم

″اگر جونگکوک راجب این نقشه بد فکر کنه چی؟ چی میشه اگه قصد منو بد برداشت کنه؟ ″

و کلی سوالای دیگه که تو ذهنم میچرخید

ولی نمیتونم تگوگ رو از دست بدم نمیخوام اون عوضی بچه منو ازم بگیره بعد از اینکه مارو ترک کرد اون تقریبا داشت تگوکو بخاطر پول می‌کشت من میخوام ریسک همه چیو بپذیرم برای بودن تگوک اما نمیتونم بزارم اون عوضی بچمو ازم بگیره و من الان تصمیممو گرفتم

″من هر جور که شده با جونگکوک ازدواج میکنم″
~~~~~~~
از دید جونگکوک

داشتم داخل دفترم کار میکردم ولی وقتی پیامی دریافت کردم وقتی به تلفتنم نگاه کردم از دیدن اینکه تهیونگ بهم پیام داده تعجب کردم برای همین پیامو باز کردم و معلوم شد میخواد فردا باهام ملاقات کنه و میخواد یه چیز خیلی مهم ازم بپرسه

من موافق ملاقات باهاش بودم

پیامی که داد خیلی جدی بود و این منو کنجکاو میکرد که راجب چیه شاید راجب تگوگه یا کار کردن من

~~~~~~~~~

_بهش پیام دادی؟

جیمین پرسید

″آره اما احساس میکنم دارم ازش سو استفاده میکنم″

_من میدونم ته درست نیست اما  چاره ای نداریم

″میدونم هیونگ چرا این تصمیم رو گرفتم امیدوارم اونم درک کنه″

جیمین لبخند کوچیکی زد و گفت:

_ مطمئنم اون درک میکنه ته اون خیلی تگوگو دوست داره

_من میرم دفتر کار کنم اگه به چیزیی نیاز  داشتی صدام بزن

جیمین گفت و تهیونگ سرشو تکون داد جیمین بلند شد و از اتاق بیرون رفت

تهیونگ گوشیشو برداشت و بازش کردم و لبخند غمگینی زد

″من دوست دارم جونگکوک اما لطفا درکم کن″

زیر لب به خودش گفت و گوشیشو کنار گذاشت ،کامپیوترو روشن کرد اما نمیتونست تمرکز کنه از جوابی که فردا جونگکوک میخواست بده میترسید
این آخرین امید اون بود

_______

ووت و کامنت یادتون نره عزیزای دلم😍😍😍❤️❤️❤️

SINGLE FATHER ||VKOOKWhere stories live. Discover now