صدای ریخت چیزی و پخش شدن وسط سالن باعث شد بعد از چند بار پلک زدن وضعیت رو تحلیل کنه و به پسری که با هودی کرم رنگ و شلوار لی گشادش وسط سالن ولو شده و اب نباتای زرد رنگی که دور تا دورش رو گرفتن و بعضیاشون هنوزم دارن قل می خورن نگاه کنه
پسر با کوله پشتش و چشمایی که چند بار پلک می زدن به زمین خیره مونده بود و انگار هنوز شوک بود!
زین سریع وسایلش رو کنار گذاشت و سمتش رفت
"من متاسفم ندیدمت...."
وقتی بهش نزدیک شد تا زیر بقلای پسر رو بگیر و کمکش کنه بلند بشه
اون چشمای شکلاتی با دماغ کوچولو و موهای مرتبی که کمی توی صورتش ریخته بود با چشمای گرد و متعجبش بهش خیره شدن و باعث شد اونم چند لحظه بهش خیره بشه...
تا اینکه پسر اخم کرد و تازه فهمید چی شده
زین رو کمی عقب هول داد و البته که زین فقط دستاش رو ازش دور کرد و اون پسر فشاری بهش وارد نکرد
به تنهایی از روی زمین بلند شد و نگاه عصبانیشو بهش دوخت و باعث شد زین لباشو گاز بگیره
"معذرت..."
پسر بدون اینکه چیزی بگه چشماشو چرخوند و خم شد و شروع کرد به دونه دونه جمع کردن ابنباتا و برگردوندشون توی پاکت دستش...
زین وقتی دید پسر از عصبانیت زیاد حتی چیزی نمی گه وسایلش رو برداشت و بعد از اخرین نگاه بهش که بسته ابنبات رو توی سطل زباله می نداخت و به راهش ادامه می داد سمت کلاسش دوید و باعث شد موهای مشکی-ابی با طرح آکارد یه طرفش توی هوا برقصن....
¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬
زین و هری توی کافه تریا نشسته بودن و مثل هر روز بعد کلاساشون وقتشون رو با هم می گذروندن
مثل یه جور عادت شده بود واسشون...
"می دونی به نظرم یقه انگلیسی بهش بیشتر میاد..."
زین نظر داد و به طرح هری نگاه کرد
هری با تمرکزی که روی طراحیش داشت تنها سر تکون داد و یقه لباس رو مدلی که زین گفت کشید
باز ولی نه خیلی...
زین:"ابی؟"
"ابی لوییی!"
زین قلپی از قهوش خورد و متفکر نگاهش کرد
"چی؟"
هری گوشیش رو در اورد و رنگ ابی که اسمشو "Louis Blue" گذاشته بود نشونش داد
زین لبخند شیفته ای زد و به پسری که موهای شکلاتی یخیش توی صورتش ریخته بود خیره شد
"کاری هم هست که تو انجام بدی و رد پای لویی توش نباشه؟"
YOU ARE READING
^^LeMOn CAndy^^
Fanfiction^^Ziam Mayne Cute Short Story^^ جایی که لیام یه پاستیل خور حرفه اییه و زین براش پاستیل می خره تا راضی بشه باهاش حرف بزنه... ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ #1_fanfiction #1_Ziam
