(روباه کوچولوی من) my littel...

By crazyofvmin

45.3K 9.4K 5K

🎄Name:My Little Fox (روباه کوچولوی من) 🎭Genre:Fantazy/Fluff/Comedy/hybrid 👬Couple:Minv جیمین یک دامپزشکه ک... More

مقدمه
part1
part2
part 3
part4
part5
part6
part7
part8
part9
part10
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part17
part18
part19
part20
part21
part22
part23
part24
part25
part26
part27
paer28
part29
part30
part31
part32
part33
part34
part35
part37
part38
part39
part40
part41
part42
part43
part44
part45
part46
part47
final

part36

659 160 136
By crazyofvmin

[*هی گنده بک بیدار شو....
+عه چیکارم داری بزار بخوابم.
*بهت میگم بیدار شو بچه.
+امروز تعطیلم گمشو برو
*اوکی من میرم خوددانی ولی اگه زودتر از تو تهیونگ بیدار شه قطعا مُردی.

چشماشو نیمه باز کردو سرشو روی سینه تهیونگ دید.
چند بار پلک زد تا موقعیتشو بسنجه.
یهویی با هول از جاش پرید.

*چی شد بازم میخوای گم شم؟
+من چرا اینجا خوابیدم؟!!!!آخ سرم داره میترکه.
*میشه اول یه چیزی دورت بپیچی؟ میترسم دوباره بهم تهمت منحرف بودن بزنی. 
از روی زمین پیرهنشو برداشت و سریع تنش کرد.

+اینجا چه خبره؟
چرا تهیونگ لخته؟!!!!
ملحفه سفید رو برداشت رو روی تهیونگ انداخت.

*چیزی یادت نمیاد؟!!!
+نه هیچی..
*هیچیه هیچی؟!
+میگم یادم نمیاد دیگه،آخ سرم...یه لحظه وایسا داره یه چیزایی یادم میاد.

ما با بچه ها رفتیم بار تهیونگ زیاد خورده بود حالش بد بود تاکسی گرفتیم اومدیم خونه.
*خب بقیش؟
+بقیه نداره، دیگه یادم‌ نمیاد.

*یعنی یادت نمیاد دیشب چیکار کردی؟
+نه واقعا یادم نمیاد تو رو خدا سر به سرم نزار
*باور کن اینبار اصلا قصد اذیت کردنتو ندارم ولی
+ولی چی؟
*چطوری بگم.....دیشب با هم خوابیدین.

از روی مبل بلند شد:چیییییی!!!!!!
*هیس آروم میخوای بیدار شه.
+داری راست میگی؟
*چرا باید دروغ بگم. دیشب بعد از اینکه اومدین تهیونگ ازت خواست براش مشروب بیاری.

اولش مخالفت کردی ولی بعد دلت براش سوخت. خودتم باهاش خوردی. بعدشم دیگه کنترلتونو از دست دادینو...

+نگو، لطفا باقیشو نگو خودم میدونم.
*وا باقیش که خیلی قشنگ تر و مهمتره.
+نگو که‌ وایسادی ما رو تماشا کردی.

*ایششششش دوباره عنق شد. خب چیکار میکردم چشمامو میبستم. نه تو باشی کاپل مورد علاقت جلوی چشمت با هم سکس کنن روتو برمیگردونی؟

+خیلی منحرفی...حتما میخوای بنویسیش.
*اولا منحرف خودتی، نزار دهنمو باز کنم بگم چیکار میکردی.
دوما نخیر اونقدرام آدم بدی نیستم مسائل خصوصی مردمو افشا کنم ولی خدایی چیکار کردی اینقدر عوض شدی.

+منظورت چیه؟
*هیچی ولش کن
+نه بگو میخوام بدونم.
+بابا تو اینقدر رمانتیک و آروم نبودیا اصلا نوبت به تاتا که میرسه عوض میشی.

*میشه ازت خواهش کنم دیشب رو از ذهنت پاک کنی؟
+ببین خواهش نکن چون نمیتونم چیزی رو که با چشمام دیدم فراموش کنم ولی میتونم بهت قول بدم دیگه در موردش حرفی نزنم.
حالا بگو میخوای چیکار کنی؟

+چیو؟
*تهیونگو دیگه اگه بیدار شه و بفهمه فکر کنم بکشتت.
+واییییی نگو دارم دیونه میشم،بیا و یه کاری کن یادش نیاد

*بازم شروع شد، بابا به چه زبونی بگم من فقط نویسندم جادوگر که نیستم.
+خیلی به در نخوری.
*از تعریفت سپاسگزارم. اوه جیمین نگاه کن داره بیدار میشه من دیگه رفتم.]

با سر درد افتضاحی چشماشو باز کرد. هنوز گیج بود .
وقتی خودشو روی مبل دید تعجب کرد.

نگاهی به اطرافش انداخت با دیدن جیمین خواست بشینه که با درد بدی مواجه شد.
گنگ به جیمین نگاه کرد.

جیمین از ترس حتی نمیتونست تکون بخوره.

ت:اینجا جه خبره چرا من رو مبل خوابیدم؟!!
+مثل اینکه دیشب خیلی خسته و مست بودیم همینجا خوابمون برده. تو هیچی یادت نمیاد؟

کمی فکر کرد مکث کوتاهی کرد و گفت:نه چطور مگه؟ حرف بدی زدم نکنه کاری کردم؟!!

+نه نه نترس تو کار اشتباهی نکردی.
به خودش نگاه انداخت:چرا من لختم؟!
+واقعا چیزی یادت نمیاد؟!
ت:داری منو میترسونی چیمی

+ببین باور کن منم تقصیری نداشتم اصلا هیچی از دیشب یادم‌ نمیاد حتی یه صحنه.

ت:دیشب؟!!! مگه خبری بوده!!!
+چطوری بگم مثل اینکه با هم خوابیدیم....
ت:چی؟!!!!دوباره!!

+ببین من واقعا معذرت میخوام قول میدم دیگه هیچ وقت مشروب نخورم. میدونم از دستم عصبانی ای ولی باور کن

ت: حالا چرا اینقدر هول شدی؟کاریه که شده هیچ کدوممونم مقصر نبودیم
+الان جدی ای؟!!!یعنی عصبانی نیستی؟

ت:نه چرا بابد عصبانی باشم تو که دست خودت نبود تازه تنهاییم اینکارو انجام ندادی اگر کسی مقصر باشه منم هستم. مگه نمیگی چیزی یادت نمیاد؟

+چرا چرا، من هیچی یادم‌ نیست.
ت:خب منم چیزی یادم‌ نمیاد پس لازم نیست نگران باشیم.
فقط من باید برم دوش بگیرم.

+حتما، تا تو بیای منم صبحونه رو آماده میکنم.
با سختی از جاش بلند شد و سمت حموم رفت.
وارد حموم شدو پشت در تکیه داد.

دستاشو روی صورتش گذاشت، اون تمام دیشب رو یادش میومد.
از همون لحظه اول که جیمین شروع به بوسیدن سر و گردنش کرده بود تا زمانیکه درونش ضربه میزد.....

شیر آب سرد رو باز کرد و زیرش رفت حتی با یادآوری دیشب بدنش گر میگرفت جیمین زبادی توی اینکار خوب بود. دست خودش نبود نمیتونست به دیشب فکر نکنه.
به خودش که اومد دید با فکر کردن به دیشب تحریک شده. سعی کرد فکرش رو منحرف کنه و شروع به شستن بدنش کرد.

جیمین مشغول چیدن میز بود با وارد شدن تهیونگ سرشو بلند کرد، تهیونگ با حوله سفید، موهای خیس پاهای برهنه و بیرون زده زیادی سکسی شده بود جیمین سعی کرد بهش توجهی نکنه.

تهیونگ که فهمیده بود جیمین حساسه دوباره ذات روباهی و بدجنسش بکار افتاد و روی صندلی نشست.

یه پاشو روی پای دیگش انداخت تا کاملا برهنگیش توی دید باشه به ظرف وسط میز اشاره زد:این چیه درست کردی؟

جیمین نگاهشو از پاهاش گرفت:بهش میگن سوپ خماری توی کره درستش میکنن. معمولا بعد از مستی زیاد میخورن برای سر درد و معده درد بعدش خیلی خوبه.

تهیونگ مقداری از سوپ رو برای خودش کشید و مشغول خوردن شد.
جیمینم ظرفشو پر کرد.

ت:دلت نمیخواست دیشبو یادت بیاد
با سوال یهویی تهیونگ غذا توی گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن.

از پشت میز بلند شد و سمت جیمین رفت با دستش به‌ پشت جیمین ضربه میزد درحالیکه خودشو سمت جلو خم کرده بود و سینه سفیدش از یقه بازش مشخص بود..

جیمین با دیدن سینه باز تهیونگ سرفه هاش شدت گرفت .
تهیونگ دلیل سرفه هاشو میدونست ولی خب روح روباهی و بدجنسش بیدار شده بود و قصد خوابیدن نداشت.

بیشتر خودشو نزدیک کرد و لیوان آب رو سمت دهن جیمین گرفت:چی شد یدفعه ای؟!!!!

جیمین که حالش بهتر شده بود لیوانو از دست تهیونگ گرفت:ممنون بهتر شدم میتونی بری بشینی.

تهیونگ با پوزخند شیطانی برگشت روی صندلیش.
ت:ببخشید به خاطر سوال من اینطوری شدی؟

+نه اصلا، یهویی سوپ پرید توی گلوم فکر کنم تند تند میخوردم.
ت:خب حالا که حالت بهتره نمیخوای جوابمو بدی؟

+تو نمیخوای بی خیال بشی؟
ت:وا برای چی فقط کنجکاوم بدونم.

+نه تهیونگ نه دلم نمیخواد یادم بیاد.

ت:چه بد ولی من خیلی دلم میخواد ، این نامردیه تو دو بار با من خوابیدی و من فقط دردش برام مونده.

جیمین ترجیح داد سکوت کته.
بعد از صبحونه تهیونگ به جیمین توی شستن ظرفا کمک کرد:راستی اوپا یعنی چی؟

+اوپا؟!!!این سوالو تاتا هم پرسیده بود
ت:چه جالب
+توی کره دخترا برادراشون یا دوست پسراشون صدا میزنن اوپا

ت:چه حیف
+چرا؟

ت:خب منم دلم میخواست صدات بزنم اوپا
+ببینم تو منو سرکار گذاشتی؟

ت:وا برای چی؟از چیمی و ددی که بهتره

+ببینم اسم خودم چه ایرادی داره که با چیزای دیگه صدام میزنی.

ت:هیچ ایرادی نداره ولی خودت گفتی دلت میخواد من تاتا باشم. مگه اون ددی صدات نمیزد؟
+اون بچه معنی ددی رو نمیدونست فقط تقلیدش میکرد. احساس میکنم میخوای اذیتم کنی. نکنه همه چی یادت اومده و به من نمیگی.
اصلا انگار روح روباهیت هنوز توی وجودت بیداره.

ت:تو با تاتا هم همینقدر بداخلاق بودی؟
+نخیر من الانم بداخلاق نیستم. تاتا واقعا روباه بود اگرم دردسر درست میکرد یا حرفی میزد واقعا معنیشونو نمیدونست ولی تو الان با من هیچ فرقی نداری پس اعتراف کن که داری اذیتم میکنی.

باقی ظرفا رو توی ظرفشویی گذاشت، با حالت قهر از آشپزخونه بیرون رفت و زیر لب غر زد:با این اخلاقش انتظار داره من عاشقش بشم.

وقتی فهمید کاملا پشتش به جیمینه پوزخند بدجنسی زد و روی کاناپه ولو شد.

جیمین بعد از مدت کوتاهی اومد و کنارش نشست.
کنترل تلوزیونو برداشت و روشنش کرد.
تلوزیونو برنامه کودک نشون میداد.

تهیونگ که تا اونموقع خودشو به ندیدن زده بود با شنیدن صدای کارتون سرشو بلند کرد.
بدون حتی پلک زدن مشغول دیدن کارتن بود جیمین بی هوا سمتش برگشت و با دیدن قیافه فوق کیوتش موقع کارتن دیدن برای چند ثانیه محو موند.

اون با تاتای خودش مو نمیزد.
با تموم شدن برنامه تهیونگ ناراحت به مبل تکیه داد.

+چرا قیافت اینشکلی شد
ت:زود تموم شد.
+نگران نباش بعد از چند دقیقه تبلیغ دوباره شروع میشه.

ذوق زده پرسید:راست میگی؟
+آره تاتایی
بی هوا از دهنش پرید.

تهیونگ اومد حرفی بزنه که دستش به یه جسم نرمی برخورد کرد نگاهش سمتش رفت با دیدن عروسک روباه با تعجب به جیمین نگاه کرد :با این سنت عروسک بازی میکنی؟

+اینم یادت نمیاد!!! تو عاشق این عروسک بودی شبا حتما باید کنار خودت میخوابوندیش.

ت:واقعا!!!
تهیونگ به عروسک خیره شد چرا چیزی یادش نمیومد.
ت:میتونم پیش خودم داشته باشمش؟

+چرا که نه این عروسک هنوزم برای خودته.
با صدای زنگ موبایل از جاش بلند شد:الو سلام
.
+ممنون خوبم.
.
الان؟!!!! آره خونم
.
چی؟!!!!هلن؟!!!
.
اوکی اشکالی نداره فعلا خداحافظ
تهیونگ کنجکاو به جیمین نگاه کرد:کی بود؟

+سلنا بود
ت چی میگفت؟
+هیچی داره با دوست پسرشو هلن میان اینجا
ت:یه سوال بپرسم؟
+بپرس
+تو واقعا هلنو دوست داشتی؟ یعنی میخواستی باهاش قرار بزاری؟

یکم فکر کرد:خب راستش دوست داشتن که نبود ،هلن دختر خوبیه هم از نظر زیبایی ظاهری هم اخلاق تایپ من بود.

اولش فقط آشنایی بود ولی بعدا به خاطر تاتا تصمیم داشتم باهاش قرار بزارم.

ت:به خاطر تاتا!!!!!
+آره من نمیخواستم به تاتا آسیب بزنم ولی دست خودم نبود نمیتونم دروغ بگم خیلی وقتا با دیدن تاتا تحریک میشدم ولی اولا اون یه روباه کوچولو بود دوما اون مثل من پسر بود چطوری میتونستم باهاش باشم؟! برای همین تصمیم گرفتم با هلن قرار بزارم بلکه تاتا از ذهنم بره.
ولی باید بگم تمام اینکارا بی فاییده بود من عاشق تاتا شده بودم و سعی داشتم انکارش کنم.

ت:الان چی؟
+منظورت چیه؟

ت:حالا که تاتا رفته چی؟ میخوای با هلن قرار بزاری؟
+این چه سوالیه؟کی گفته تاتا رفته!!!! تو برای من همون تاتایی فقط حرف زدنت بهتر شده همین، مگه نگفتی کمکت کنم همه چی یادت بیاد پس چرا این سوالو پرسیدی؟ نکنه واقعا سرکارم گذاشتی.

ت:نه ولی حس کردم تو تاتای قبل از انسان شدنو دوست داشتی و داری.

+دروغ نمیتونم بگم تاتا خیلی خیلی کیوت بود ولی وقتی به تو و حرکاتت نگاه میکنم تازه میفهمم اصلا تاتای من جایی نرفته. من به تو درست همون حسی رو دارم که به تاتا داشتم.
ت:پس ددیم شو
☆☆☆☆☆☆☆☆
سلام سلام
کنکوریا خسته نباشید...

اوه اوه چی گفت؟!!!!
ددیم شو!!!!!!

تاتا بد شیطونه ها😎👿

منتظر کامنتاتون هستم

💜💜💜💜💜💜

Continue Reading

You'll Also Like

2.1K 451 9
تهیونگ پسری کنجکاو که نفهمید چطور سر از جنگلی مخوف و ترسناک درآورد و سرنوشتِ زندگی‌اش رو تغییر داد... پا داخل کلبه‌ای متروکه گذاشت و از همون نقطه، ا...
18.1K 2.6K 66
سلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو...
9.9K 2.6K 56
*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب...
16K 1.9K 5
جونگکوک پسری که تازه میخواد وارد صنعت پورن بشه شرکتش بهش مستر کلاسای کیم تهیونگ رو معرفی میکنه رو استاد روش متفاوتی برای تدریس داره کاپل: ویکوک زمان...