(روباه کوچولوی من) my littel...

By crazyofvmin

45.3K 9.4K 5K

🎄Name:My Little Fox (روباه کوچولوی من) 🎭Genre:Fantazy/Fluff/Comedy/hybrid 👬Couple:Minv جیمین یک دامپزشکه ک... More

مقدمه
part1
part2
part 3
part4
part5
part6
part7
part8
part9
part10
part11
part12
part13
part14
part15
part16
part18
part19
part20
part21
part22
part23
part24
part25
part26
part27
paer28
part29
part30
part31
part32
part33
part34
part35
part36
part37
part38
part39
part40
part41
part42
part43
part44
part45
part46
part47
final

part17

968 194 67
By crazyofvmin

با اینکه این بوسه خیلی سریع بود و قطعا هیچ حس عاشقانه ای درش نبود اما تاتا توی دلش حسابی ذوق زده شد.
میفهمید که معنی این کار از روی محبت ددیشه.لپاش ناخودآگاه سرخ شد.

جیمین لپشو کشید:کیوت.
راستی من باید برم سرکار ولی زود برمیگردم.
شاید ببرمت شهر بازی حتما خیلی خوشت میاد.

تاتا به جیمین نگاه کرد.
ت:ددی...
+ترجیح میدم بابا صدام کنی:جونم
تاتا دهنشو باز کرد:آ...آ...
+غذا میخوای؟
تاتا سرشو به اطراف تکون داد.

+صبر کن ببینم نکنه تشنته!!!
تاتا معنی حرفشو متوجه نشد و به جیمین نگاه کرد.
+از روی پام بلند شو تا برم برات آب بیارم.
تاتا رو از روی پاش کنار زد.

تاتای شیطون خیلی سریع از روی پاش بلند شد ولی اینبار روی کول جیمین رفت.
دستاشو دور گردنش انداخت و منتظر موند جیمین بلند شه.

+از بابایی کولی میخوای؟
ای شیطون فکر میکنی خیلی کم وزنی...کمر بابایی میشکنه که.
ولی تاتا از جاش جم نخورد.

جیمین به ناچار دستاشو زیر رون تاتا انداخت و بلندش کرد.
تاتا با خوشحالی با موهای جیمین بازی میکرد.
جیمین سرشو تکون داد:نکن بچه ...
ناچارا تاتا رو روی کابینت گذاشت.

+بشین اینجا ببینم.
روبه روی صورت تاتا ایستاد.
+ببینم تو چرا اینقدر بلایی؟
سرشو به سر تاتا زد.

تاتا که یه کوچولو دردش گرفت کیوت سرشو مالوند.
+اوه راستی یه چیزی چرا زودتر به فکرم نرسید تو خیلی باهوشی باید کم کم بهت حرف زدن یاد بدم.

لیوان رو از آب پر کرد و سمت تاتا گرفت.
+به این میگن آب تو الان تشنته و آب میخوای .

این آبه،  آاااااااببببب
تکرار کن این چیه تاتا؟

تاتا نگاهی به لیوان کردو دستاشو دراز کرد چون خیلی تشنه بود.
ولی جیمین دستشو عقب کشید
+نه ، اول اسمشو ببر بعد بهت میدم.

آااااااب...
ت:آاااااا..
+آفرین دوباره بگو..
تاتا تکرار کرد:آااااااب...
جیمین ذوق زده شد:آفرین دختر خوب...

یهویی خودش از حرفی که زد خشکش زد!!!!
برای یه لحظه یادش رفته بود تاتا پسره..
تاتا دستشو سمت لیوان دراز کرد: ددی آب...

+اوه ببخشید، بیا بگیر.
تاتا با دو دست لیوانو گرفت و آب خورد.
جیمین از روی کابینت بلندش کردو سمت کاناپه بردش.

تلوزیونو روشن کردو کانالو روی شبکه کارتن تنظیم کرد.

+خب تاتایی بابا باید بره سرکار.
تو همینجا بمون و تلوزیون ببین منم زود میام.
تاتا غرق برنامه کودک شده بود.
جیمین یکم میوه توی ظرف گذاشت.
سریع لباس پوشید .

+تاتا بابا داره میره.
تاتا اینقدر غرق کارتن بود که اصلا متوجه نشد.
تمام مدتی که جیمین سر کار بود همه حواسش پیش روباهش بود.

تصمیم گرفت توی خونش دوربین کار بزاره اینطوری کمتر نگران میشد.
با تموم شدن کارش سریع لباسشو عوض کردو از مرکز خارج شد.

سمت ماشینش رفت دزگیرشو زد خواست در باز کنه که سلنا صداش زد.
سمت صدا برگشت.

_داری میری؟
+آره ببخشید عجله دارم نمیتونم ساعت زیادی تاتا رو تنها بزارم.

_وای تاتا، دلم براش خیلی تنگ شده‌ وقتی میریم شهربازی با خودت بیارش.

+تاتا رو؟!!!!
_آره مگه چیه؟

+نه بابا میترسم گم بشه تازه نمیتونم حیونکی رو سوار وسیله ها کنم حتما میترسه‌.

_برای چی بترسه...خواهش میکنم اگه نیاریش مجبور میشم برای دیدنش بیام خونت.

+بیای خونم؟!!!نه نه باشه میارمش.
سلنا تعجب کرد:حالت خوبه؟بنظر یکم رفتارات عجیب شده.

+نه خیلیم خوبم فقط عجله دارم.
_باشه برو مزاحمت نمیشم
سریع سوار ماشینش شد و استارت زد.

سر راه به شرکتی که دوربین مدار بسته نصب میکرد سر زد و قرار شد یه متخصص براش بفرستن.
☆☆☆☆
در و با پاش باز کرد خریدایی که دستش بود رو روی کابینت گذاشت همزمان روباهشو صدا زد.

+تاتایی بابا اومده کجایی؟
دور و اطرافو نگاه کرد از تاتا خبری نبود.
همونجور که به طرف اتاقش میرفت دوباره تاتا رو صدا زد.

+پسر شیطون بابا کجا......
به محض باز شدن در تاتا رو دید که روی تخت بپر، بپر میکرد.
ادامه جملشو کامل کرد: یییییییی
تاتا با شنیدن صدای جیمین تازه متوجه اومدنش شد.

با خنده سمتش برگشت ولی همچنان به کار خودش ادامه داد.
جیمین سمتش اومد تا جلوشو بگیره:تاتا بابایی نکن، اگر چند بار دیگه بپری تخت میشکنه.
اما تاتا گوشش بدهکار نبود.

تازه به جیمین اشاره کرد تا اونم بیاد و باهاش بازی کنه.
جیمین پاشو روی تخت گذاشت.

تاتا به خیال اینکه جیمین اومده تا باهاش بازی کنه خوشحال بالش رو برداشت و سمت جیمین پرت کرد.
جیمین دستشو مانع کرد تا بالش به سرش نخوره.

+مثل اینکه تاتا خیلی دلش شیطونی میخواد.
تاتا یه سمت بالش رو تو دستش گرفت و کشید
جیمین سریع سمت دیگه بالشو گرفت تا بار دیگه از این روباه بلا کتک نخوره.
تاتا زورشو زیاد کرد و سمت خودش بالشو کشید.

جیمبنم همینکارو تکرار کرد.
حالا جدال دو قدرت بود.
هیچکدوم کوتاه نمیومدن و نمیخواستن ببازن.

توی همین کشو قوس جیمین که خسته شده بود دستشو شل کرد، تاتا از پشت روی زمین افتاد در همین حین بالش پاره شد و پراش توی هوا پخش شد.
درست شبیه صحنه ی فیلم  بود.

پرا روی هوا معلق بودنو سمت پایین میوندن.
تاتا روی تخت افتاد و جیمینم روش.
حالا صورتشاشون نزدیک بهم با فاصله کمی از هم قرار داشت.
روی صورت تاتا پر از پر شده بود.

الان درست شبیه یه فرشته کوچولو زیبا بود.
جیمین محو صورتش شد.

تاتا بدون اینکه متوجه باشه داره چی به روز پسر روبه روش میاره قهقهه میزد.
ولی خبر نداشت صدای هر قهقهه ای که از گلوش بیرون میداد تیری بود که سمت قلب دکترمون شلیک میشد.

صدای ضربان قلبش توی گوشش انعکاس پیدا کرده بود.
درست عین یه فیلم رمانتیک و فانتزی..

جیمین روی تاتا قرار داشت.
اطرافشون از پرای سفید پوشیده شده بود و جیمین جلوی چشماش فقط یه فرشته ی بی بال میدید.

تاتا بالاخره ساکت شد و فقط لبخند روی لباش باقی موند.
سرشو کمی مایل کرد و به جیمین نگاه کرد:ددی

جیمین با صدای تاتا انگار از توی رویا بیرونش کشیده باشن پلکاشو بهم زد.

لبای سرخ تاتا اولین چیزی بود که توجهشو جلب کرد.
بی اختیار سرشو نزدیک صورت تاتا کرد.
مردمک چشمش سمت لباش رفت فقط یک سانت تا لبای تاتا فاصله داشت که صدای موبایلش به خودش آوردش.

سریع از روی تاتا بلند شدو روی تخت نشست.
گوشیشو از توی جیبش بیرون آورد و تماسو وصل کرد.
+الو بفرمایید..
.
+بله هستم میتونید تشریف بیارید.
و تماس قطع شد.
به خودشو تاتا و وضعیتی که توش قرار داشتن نگاه کرد.
داشت چیکار میکرد!!!!

از روی تخت بلند شد:خدای من داشتم چیکار میکردم....
لعنت به من اون یه پسره من چم شده؟!!!!
نکنه گی شدم و خبر ندارم ...

ضربه ای به سرش زد:خفه شو پسر قطعا داری خل میشی،باید به روانشناس مراجعه کنم ...آره این بهترین کاره.
نگاه دیگه ای به تاتا انداخت:ببین بچه جون با اتاق نازنینم چیکار کردی؟

تاتا فقط سرشو کج کرد و به جیمین نگاه کرد.
+آره بایدم نگام کنی تو که قرار نیست اینا رو جمع کنی.
قراره بیان دوربین نصب کنن منه بیچاره باید جمشون کنم.
☆☆☆☆☆☆
تاتا کنار جیمین ایستاده و دستشو محکم گرفته بود.
با تعجب و کمی ترس به مردی که مشغول نصب کردن دوربین به دیوار بود نگاه میکرد.

جیمین نگاهی بهش انداخت:نترس تاتایی با تو کاری نداره.
تاتا به جیمین نگاه کردو کیوت سرشو تکون داد.
جیمین ذوق زده نگاه کرد. اون دوباره حرفشو متوجه شده بود!!!!

این خیلی خوب بود. هر چه بیشتر میگذشت تاتا چیزای بیشتری یاد میگرفت.
+تو بیشتر از اونکه فکرشو میکردم باهوشی.
میدونستم روباه ها باهوشن ولی نه اینقدر، نمیدونم شاید چون نیمه انسانی زودتر یاد میگیری.

وقتی کار نصاب تموم شد رو کرد به جیمین:ببخشید ممکنه یه لیوان آب بدین.

جیمین سمت آشپزخونه رفت و تاتا رو تنها گذاشت.
تاتا که کمی مضطرب بود سرشو پایین انداخت و با انگشتای دستش بازی میکرد.

مرد تازه متوجه تاتا شد با  دیدن صورت و هیکل تاتا محوش شد.
جیمین با لیوان آب اومد.
بدون اینکه متوجه بشه لیوانو دست مرد داد.
لیوانو گرفت و همینطور که خیره با تاتا بود آب رو سر کشید.
جیمین تازه متوجه نگاه مرد به تاتا شد.

خودشم نفهمید کی اینقدر عصبانی شد با صدای بلندی رو به مرد گفت توی گلوتون نپره...

مرد با صدای داد جیمین ترسیده برگشت:بله؟
جیمین خیلی جدی جوابشو داد:کارتون تموم شد؟
ممنون بعد ار اینکه فاکتور دستم رسید پرداخت میکنم شما میتونید برید.

مرد لیوانو روی میز گذاشت و وسایلشو سریع جمع کرد ولی همچنان محو زیبایی تاتا شده بود.
جیمین علت عصبانیتشو درک نمیکرد.

چرا باید برای یه روباه یا حتی یه پسر غیرتی بشه!!! اصلا مگه اون نسبتی با تاتا داشت؟!!!!

کم کم داشت به خودش شک میکرد یعنی واقعا اون داشت به تاتا علاقمند میشد.

با صدای تاتا از فکر بیرون اومد:ددی...
+چی میگی؟
تاتا تعجب کرد چرا جیمین سرش داد زد!!!!
بغض کرده سر جاش ایستاد.

جیمین از سر جاش بلند شد با دیدن قیافه معصوم و بغض کرده تاتا به خودش لعنت فرستاد:شت....آخه تو چرا باید ایتقدر خوشگل باشی...
سمتش رفت:چیه بابایی؟
تاتا بهش اخم کردو جوابشو نداد...

+ببخشید بابا عصبانی شد...
تاتا با سیتش ضربه ای به سینه جیمین زد و با اخم گفت: شت...

جیمین همزمان چشماش و دهنش از تعجب باز موند....‌
☆☆☆☆☆☆
سلام توت فرنگیا

ووووووییییی میخوام یکم خودخواه باشم و از داستانم تعریف کنم.

من دارم از کیوتیه تاتا منفجر میشم چرا اینقدر روباهمون کیوته...
فقط حرف زدنش....
🦊🦊

آقا واقعا میخوام قهر بکنم چرا اینقدر تعداد ووتا پایینه؟😡

منتظر نظراتتون هستم.....

💚💛

Continue Reading

You'll Also Like

229K 34.3K 51
[کامل شده] کاپل: تهکوک [تهیونگ تاپ] ژانر: رومنس، فلاف، فانتزی، اِلف[پری بالدار]، اسمات، سوییت، هپی اند. جئون جونگکوک یه پسره که به شدت عاشق پری هاست...
322K 57.7K 61
تو جامعه ای که رنگ خون تعیین کننده ی طبقه ی اجتماعیه نمیشه دنبال عدالت گشت. شعار مدرسه ی ما این بود... درد زیباست. - پارک جیمین
500K 62.7K 68
احتمال فوران کردن اکلیل و رنگین کمان🐰💋❤ سافت ویکوک🐰 صد در صد هپی اند🙈😍 کیوت ،اسمات،سافت،سوییت،آمپرگ،هیبرید 🐰🐰 🐰🦄🐰🦄 #bts =2⭐ #love=1⭐ #vkoo...
283K 32.8K 82
My special omega تهیونگ یه امگای کیوته که مجبور میشه از خونه فرار کنه و بخاطر اینکه کسیو نداره میره توی یه پادگان و برخلاف قوانین مشغول به کار میشه...